افزایش کارمزد ٢٠ درصدی و تورم سر به فلک کشیده/ خط فقر ۱۵ میلیونی و حداقل کارمزد کمتر از ۴.٢ میلیون تومانی

هر سال با نزدیک شدن به ماههای پایانی سال پروندهای با عنوان «تعیین حقوق و دستمزد» در اتمسفر عمومی کشورمان باز و اظهارنظرهای گوناگون در خصوص آن مطرح میشود.
از سال ۵۸ که حداقل حقوق و دستمزدها برابر ۱۷۰۰ تومان بود تا سال ۱۴۰۱ که حداقل دستمزدها به رقمی حول و حوش ۴ میلیون و ۱۷۹ هزار و ۷۵۰ تومان رسیده، هرچند حداقل دریافتی افزایشی بیش از ۲ هزار برابری را تجربه کرده، اما قدرت خرید حقوق بگیران، بخصوص کارگران و بازنشستگان بسیار کاهش پیدا کرده است.
امسال در شرایطی که نرخ تورم عمومی کشور بیش از ۴۰ درصد و تورم اقلام مصرفی و خوراکی ها رقمی بیش از ۷۰ درصدی را تجربه می کند، همچنین خط فقر هم بر اساس اعلام معاونت رفاه وزارت کار به بیش از ۱۵ میلیون تومان رسیده، دولت اعلام کرده است که حداکثر افزایش دستمزدها در سال ۱۴۰۲، معادل ۲۰ درصد خواهد بود. عددی که هیچ تناسبی با سبد معیشتی کارگران و ضرورتهای زندگی آنان ندارد.
در این میان، استدلال مردان اقتصادی دولت برای این تصمیم، تلاش برای عدم رشد نقدینگی و نوسان تورمی در سال ۱۴۰۲ است. چهره های اقتصادی دولت مانند میرکاظمی (رئیس سازمان برنامه و بودجه) و خاندوزی (وزیر اقتصاد) با اشاره به ضرورت کاستن از هزینه ها برای پوشش کسری بودجه اعلام کردند، دولت با تعدیل حقوق و دستمزدها به دنبال انضباط مالی بیشتر و کسری بودجه کمتر است.
اما تحلیلگران در نقطه مقابل این رویکرد عنوان کردند، دولت به جای کاستن از سبد درآمدی خانوادههای محروم و حداقل بگیران، بهتر است، روند افزایش بودجه نهادهایی چون صدا و سیما و سایر نهادهای غیر ضروری را متوقف کند. نه اینکه از جیب حداقل بگیران به دنبال افزایش بهره وری در کشور باشد. از سوی دیگر، تحلیلگران اقتصادی با اشاره به اینکه اساساً تصمیم سازی در این حوزه ذیل اختیارات دولت نیست و این شورای عالی کار است که باید در این خصوص تصمیمات لازم را بگیرد، تصمیمات دولت را از نوع بخشنامه های دستوری و دخالت در روند تصمیم سازی های مرتبط با حقوق و دستمزد ارزیابی کردند.
مهدی پازوکی اقتصاددان یکی از همین کارشناسان اقتصادی است که در گفتگو با «تعادل» ضمن مقایسه افزایش دستمزد کارگران و حداقل بگیران با افزایش دریافتی نهادهایی چون صدا و سیما و برخی دیگر از ارگان های فرهنگی، این رویکرد دولت را باعث افزایش نارضایتی های عمومی در جامعه ارزیابی می کند که نهایتاً منجر به افزایش فقر و متعاقب آن آسیب های اجتماعی در جامعه خواهد شد.
اما در کشاکش این بحث ها، به نظر می رسد، صدای کارگران و حداقل بگیران در رسانه ها به اندازه کافی بازتاب ندارد و کسی نمی داند که این گروه های زحمتکش با چه مصائبی ایام خود را سپری می کنند یا چه مطالباتی دارند. با این توضیحات، خبرنگار تعادل با حضور میدانی در محافل کارگری و شهرک های صنعتی تلاش کرده تا گفتگویی را با کارگران و اقشار حقوقبگیر جامعه ترتیب دهد تا متولیان امر و تصمیم سازان قبل از هر اقدامی بدانند که این قشر چه مشکلات، نیازها و مطالباتی دارند.
روایت نخست: در جستجوی جرعه ای آرامش در شهر
یکی از شهرک های صنعتی شهر کرج در محدوده جنوب شرقی شهر کرج، منطقه ای است که دامنه وسیعی از شرکت های صنعتی، کارخانجات و کارگاه های تولیدی در آن قرار دارند. از شرکت های مرتبط با تولید لوازم خانگی و قطعه سازی خودرو گرفته تا تولید مواد غذایی و پوشاک و ...، در این شهرک صنعتی به فعالیت مشغول هستند.
یکی از کارگران فعال در مجموعه تولید لوازم غذایی که خود را غفور.م معرفی می کند در گفتگو با تعادل می گوید: «مسئولان دولت اعلام کرده اند، برای سال آینده ۲۰ درصد افزایش حقوق خواهیم داشت. باید از مسئولانی که یک چنین تصمیماتی را می گیرند، پرسید آیا خود شما با ۶ میلیون و ۷ میلیون تومان می توانید زندگی کنید که برای حقوق بگیران این دستمزدها را تعیین می کنید؟ من ۲ فرزند دختر دارم، یکی ۲۵سال دارد و بزودی قرار است، ازدواج کند و دیگری هم ۱۹سال سن دارد و دانشجوست. هر شب که سر به بالین می گذارم، کم مانده است که از بغض سکته کنم. از آینده می ترسم؛ فکر جهاز و شهریه دانشگاه و اجاره خانه و حمل و نقل و ... امانم را بریده است. در این شرایط که نرخ تورم بالای ۵۰ درصد است، کدام عقلی حکم می کند که دریافتی حقوق بگیران فقط ۲۰ درصد افزایش پیدا کند؟ از این افزایش ناچیز حقوق ها کفاف هزینه های زندگی ما را نمی کند، اما کسی اهمیتی به مشکلات ما نمی دهد.»
آقا غفور در ادامه صحبت هایش در پاسخ به این پرسش که مسئولان معتقدند این افزایش حقوق ها به نفع کارگران خواهد بود و رشد تورم را متوقف می کند، اگر قرار باشد، تورم مهار شود، شما با این افزایش دریافتی موافقت می کنید؟ می گوید: «خدا وکیلی چند سال است مسئولان میگویند، دیگر امسال جلوی گرانی را می گیرند؟ آیا گرفتند؟ این همه پول تو این مملکت اختلاس می شود، این همه پول بین نور چشمی ها پخش می شود. باز هم چشمشان فقط به دوزار حقوق کارگر است. اگر می خوهند جلوی گرانی را بگیرند، بریز و بپاش آقازاده ها را کم کنند. جلوی فساد نورچشمی ها را بگیرند. جلوی خروج سرمایه از کشور را بگیرند. یعنی تنها راه مقابله با گرانی، کم کردن حقوق کارگر است؟دیگر صبر ما دارد تمام می شو و ممکن است ...».
این کارگر بخش تولیدی کشور ادامه می دهد: «همین امروز هم، حقوق ما برای ۱۰ روز تا ٢ هفته کفاف میدهد و بعدش باید با قرض و قوله و بدبختی ماه را بگذرانیم. نه پس اندازی، نه آینده ای، نه امیدی ...، تازه خیلی از کارخانه ها هستند که همین حقوق ها را هم سر وقت پرداخت نمی کنند. خدا را شکر، من جایی کار می کنم که حداقل هر ماه حقوق را پرداخت می کنند. تو این شهرک، کارگرایی هستند که چند ماه چند ماه حقوق نمی گیرند».
روایت دوم: اسم مرا جایی صدا نکن
صحبت های غفور درباره کارگرانی که چند ماه به چند ماه حقوق میگیرند، توجهم را به خود جلب کرد. مقابل در یکی از کارخانه هایی که به گفته غفور با تأخیر حقوق ها پرداخت می شود، منتظر می مانم تا با یکی از کارگران صحبت کنم. دقایقی بعد یک جمع ۴ نفره از کارخانه خارج می شوند. در میان این جمع، زنی تنها مسیر کارخانه تا جاده را می پیماید، نزدیکش می شوم و خودم را معرفی می کنم.
می گوید: «چه فایده دارد، ما حرف بزنیم، بالانشین ها هر تصمیمی که بخواهند می گیرند، به حرف من و شما که کار ندارند». اما در عین این صحبت ها احساس می کنم، بدش نمی آید با یک همنوع درد دل کند. بعد از اندکی تردید سفره دلش را اینطور باز می کند: «اسمم را ننویس، نمی خواهم کسی متوجه شود. ۳۶ سال دارم و از شوهرم جدا شده ام. شوهرم اعتیاد داشت و کار نمی کرد. دست بزن هم داشت. اینقدر عذاب کشیدم که جدا شدم. اما جدایی تازه اول بدبختی هام بود. یک پسر ۷ ساله دارم. بعد از جدایی باید پول اجاره خانه و هزینه های زندگی ام را می پرداختم. هر کاری کردم از دستفروشی و کارهای خدماتی در خانه مردم گرفته تا کارگری و ...، اما هنوز هشتم گروی نهم است».
این بانوی کارگر در ادامه می گوید: «دستفروشی برایم سخت بود، هم سرمایه نداشتم، و هم بلد نبودم مشتری را جذب کنم. این بود که رفتم سراغ کارگری. الان ۴ سال است کارگری می کنم. ۲سال تو این کارگاه کار می کردم. بد نبود، محیطش خوب بود، اما ایرادش این است که حقوق را سرماه نمی دهند. ۴ ماه، ۵ ماه، یک وقت هایی هم ۶ ماه، حقوق ها به تأخیر می افتاد. این برای من که باید اجاره خانه بدهم و خرج بچه ام را می کشم، خیلی سخت است. به سوپری محله و آشناهای دور و نزدیک و ...، بدهکارم. با اضافه کاری، ۸ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان می گیرم، اما مشکل این است که نمی شود روی پولش، هر ماه حساب کرد. به همین خاطر امروز آمدم، تسویه کردم برم یک جای جدید. کارگاه جدیدی بهم معرفی کردند که حقوقش کمتر است، اما سر ماه یا حداکثر ٢ ماه یک بار حقوق می دهند، می روم آنجا».
آرام نزدیک محل تاکسی ها در ورودی شهرک می شویم، از او می خواهم نظرش را درباره افزایش دستمزدها در سال آینده بگوید، نگاهی به صف تاکسی ها انداخت و می گوید: «حرف من و امثال من برای مسئولان که اهمیتی ندارد، آنها کار خودشان را می کنند. اما وقتی دارند تصمیم میگیرند، بدانند اگر به ضرر ما تصمیم غیر عادلانه ای بگیرند، آه و نفرین ما دنبال شان است».
این جمله را می گوید، لبخند تلخی می زند و از من خداحافظی می کند و خودش را به نزدیک ترین تاکسی می رساند و به دنبال سرنوشت دشوار خود می رود.
روایت سوم: کودکانی که ناگهان مرد می شوند
سومین قهرمان این گزارش، عجیب ترین روایت را دارد. کودکی که در عین کم سن و سال بودن، بار سنگین یک زندگی را به دوش می کشد. ابتدا تصور می کنم برای بازی در کوچه پس کوچه های شهرک صنعتی می پلکد، اما دقایقی بعد متوجه می شوم که رضا با ۱۳ سال سن، کارگری می کند تا بتواند هزینه های زندگی پدر بزرگ و مادر بزرگ پیرش را تأمین کند. هنوز پشت لبش سبز نشده و شور و شر کودکی در چهره اش نمایان است.
به محض اینکه متوجه می شود در حال تهیه گزارش هستم، چشمانش برقی می زند و میگوید: «توی تلویزیونم پخش می شود؟» برایش توضیح می دهم که این یک گزارش مکتوب است. می گوید: «آنهم خوب است، فقط عکس من را بزن کنار عکس بازیکنای پرسپولیس. من عاشق [علی رضا] بیرانوند ام. همشهری ماست. لر است، حاجی نزنی کنار استقلالی ها ...»
از او می پرسم: «واقعً در کارخانه کار می کنی؟» میگوید: «چیست مگر، به من نمیاد کار کنم؟ اگر کار نکنم، کی باید پول کرایه خونه و غذا و دواهای خانواده ام را بدهد؟ شما می هی؟ خانوم من یک خانواده را نان می دهم ...»
غرور و صلابت عجیبی در صدای این پسر بچه موج می زند. با تعجب می پرسم، چی کار می کنی؟ می گوید: «تو یک کارگاه پلاستیک سازی کار می کنم. البته به خاطر اینکه سنم پایین است، کمتر از کارگرهای دیگر به من حقوق می دهند. تازه وقتی که بازرس و ناظر هم می آی، باید یه جایی توی کارخانه مخفی شوم تا پیدایم نکنند. عین من، توی این شهرک زیاد هستند؛ خیلی از کارخانه دار ها به خاطر حقوق کمتر به نو جوان ها کار می دهند.» از او درباره خانواده اش می پرسم. اخمهایش درهم میشود و لبخند ثانیه های قبل در صورتش یخ می زند. می گوید: «پدر و مادرم توی یک تصادف فوت کردند و من با بابا جان و مامان جانم (پدر بزرگ و مادر بزرگ) زندگی می کنم. آنها هم پیر اند و مریض. مجبورم کار کنم».
از او درباره مدرسه و درس و مشقش سؤال می کنم، میگوید: «دیگر نشد، باید می رفتم سر کار. اولش شب ها می رفتم مدرسه، ولی بعدش دیگر نشد. تا کلاس سوم درس خواندم و بعدش دیگر نشد. صاحب این کارگاه هم با اصرار یکی از همسایه ها اجازه داد که پیش اش کار کنم. خانوم، بنویس، اوضاع کارگرها خیلی خراب است، حقوق ها کم اند، سختی کار زیاد است و پول کارگری به هیچ جا نمی رسد. خدا وکیلی می نویسی این ها را؟»
حالا دیگر لحن آقا رضا، تلخ شده، انگار یاد مشکلاتش افتاده است. در همین حین دوستاش صدایش می کنند تا برود پیش شان. داد می زند: «حاجی وایسا، دارم مصاحبه می کنم .... بعد می گوید «عزت زیاد» و می دود و به سمت دوستانش پر می کشد ... .
اینها بخش اندکی از روایت ها، درددل ها و مطالبات قشری است که این روزها زیر فشار معیشتی شدیدی قرار دارند. اقشاری که هر روز ساعت ها پشت دستگاه های بزرگ تولیدی ایستاده و نشسته، کار می کنند تا از یک طرف نانی به سر سفره هایشان برده شود، و از سوی دیگر، چرخ تولید این مملکت به چرخش خود ادامه دهد.
آن دسته از مسئولان و متولیانی که پشت میزشان نشسته اند و قرار است سرنوشت معیشت این جماعت حداقل بگیر را تعیین کنند، ای کاش بدانند که هر تصمیم غلط و غیرواقعی آنان، ممکن است چه تکانه هایی در زندگی این اقشار شریف ایجاد کند.