همیشه زخمی تازه بر تن دارم / شعری از رحمان

 kabutar soghut
فوجی کبوتر سفید با بالهای سوخته
بال زدند و...
در آسمانِ سیاهِ غمزده
با انبوهِ آتش و خاکستر 
فرو نشستند 
 
در زمینی که هماره ،
به ماتم عزیزانش می نشیند .
 
زخمی تازه ،
در کنار زخمهای بیشمارم
سر باز می کند ،
 
نمک می پاشد 
آنکه می گوید ،
زخمهایم کهنه می شوندو...
التیام می یابند.
 
با دستان خسته و فرو مانده 
بال می زنم ،
در شبِ غمین میهنم
که اندوهش رهایم
نمی کند .
 
 
ترانه های دست هایت را بخوان 
و باز بخوان ،
شاید دوباره قلبم باز شود، -
در مشت های گره کرده ،
 
رحمان :
بیستم دی ماه یکهزار و سیصد و نودهشت .