در شفاف سازی تاریخ یا برگی از تاریخ هستۀ امام یا هستۀ فرهنگی امام، نویسنده محمد جعفری (١)
قبل از اینکه به شرح زمینه و چگونگی تشکیل هسته امام یا هسته فرهنگی امام پرداخته شود، یادآوری دو نکته خالی از فایده نیست:
یکم: این نکته را که بارها نوشته و گفته ام مجدداً در اینجا یادآور می شوم: اینجانب به عنوان فردی از افراد ملت ایران که در جریان بخش هائی از انقلاب ۵۷ ملت ایران تا پیروزی و بعد از آن تا سال ۶۰ که کودتا علیه اولین رئیس جمهورِ منتخب ملت ایران اتفاق افتاد، نقشی داشته ام، بر خود فرض و واجب دانستم که آنچه را خود شاهد بوده و یا توانسته ام با تحقیق و جستجو آن را به دست آورم به عنوان تجربه در اختیار ملت ایران که صاحبان حقیقی آن هستند بگذارم.
دوم: در تمامی نوشته ها و گفتگو ها سعی بر این داشته و دارم که آنچه می نویسم و یا می گویم متکی بر اسناد و مدارک صحیحی باشد. حتی سعی شده آنچه را هم که خود شاهد بوده ام از جاهای دیگر سندی بر آن ارائه دهم. اما در مورد وقایع و یا حوادثی که تنها منبع آن اینجانب هستم، و اسناد دیگری ارائه نشده، بر عهده خوانندگان و شنوندگان است که اگر نوشته و گفته هائی که تا به حال از من ارائه شده آن را به محک راستی آزمائی زده، در آنهائی هم که تنها منبع آن هستم، آن را هم با امور واقع مستمر به محک راستی آزمائی بزنند. کوشش بر این بوده و هست که حوادث و وقایع تاریخی را آنچنان که در زمان وقوع اتفاق افتاده به نگارش در آورم و در حد توان و امکان نگذارم که بعضی ها سعی کنند که کارهای کرده و ناکرده را به بنام خود و یا نحله فکری خود ثبت و ضبط و یا به نوع دیگری آن را تحریف کنند. در هر صورت آنچه تا به حال نوشته و گفته شده را وحی منزل و اینکه این است و جز این نیست نمی دانم و قضاوت همۀ آن ها بر عهده خوانندگان است و داور نهائی هم خداوند است.
و اما اصل مطلب:
اینطرف و آنطرف از هسته امام یا هسته فرهنگی امام در اطراف بنی صدر صحبت به میان آمده و یا نوشته شده است. کسانی که قبل و بعد از پیروزی انقلاب ۵۷ با شادروان بنی صدر جمع شده و با او به همکاری پرداختند، بعد از کودتای خرداد ۱۳۶۰ به گروه بنی صدر و یا بنی صدری مشهور شدند که ریشه آن به همان هسته امام و یا هسته فرهنگی امام بر می گردد. خوب جای این سئوال باز است که هسته امام یا هسته فرهنگی امام چگونه شکل گرفت و چه کسانی بودند؟
این جانب در کتاب پاریس و تحول انقلاب از آزادی به استبداد، در فصل ششم تحت عنوان گروه بنی صدر از آن مختصر یاد کرده ام (۱). در اینجا قصد تکرار آن مطالب نیست، بلکه بیشتر زمینه های پیدایش و چگونگی آن مد نظر است.
زمینه پیدایش هسته امام یا هسته فرهنگی امام:
از سال ۱۳۴۷ به بعد، از آقاى بنى صدر در مكتب مبارز ارگان اتحاديه انجمن هاى اسلامى دانشجويان در اروپا مقالاتى تحت نام مستعار الف- موسوى انتشار مى يافت. اولين مقاله وى در شماره ۸ مكتب مبارز با نام «از محرم تا محرم» انتشار يافت و سپس مقالات مختلفى از وى در هر شماره از مكتب درج مى گرديد. در سال ۱۳۵۱ که اینجانب به عنوان عضوی از اعضای هیئت مدیره اتحادیه انتخاب شدم، در دی ماه همان سال، براى اولين بار هیئت مدیره اتحادیه از شادروان بنی صدر به عنوان مدرس در سمينار اتحاديه دعوت بعمل آورد (۲). در آن سمينار (۳) بود که براى اولين بار براى اعضاء اتحاديه و شركت كنند گان در آن سمينار آشكار شد كه مقالات عنوان شده با نام مستعار الف- موسوى از آقاى ابوالحسن بنى صدر است. از آن سال به بعد تا پيروزى انقلاب آقاى بنى صدر مرتب در سمينارها، كنفرانس ها و جلسات بحث و بررسى كه وسيله اتحاديه و يا انجمن هاى اسلامى وابسته و غير وابسته به اتحاديه در شهرها و كشورهاى مختلف اروپايى تشكيل مى شد، شركت مى كرد و مقالات مختلف مذهبى، سياسى، اقتصادى و... را مورد بحث و بررسى قرار مى داد كه بعضى از آنها بعداً از طرف اتحاديه و يا از طرف خود ايشان بصورت كتاب چاپ و انتشار پيدا كرد و به اين علت آقاى بنى صدر در بين دانشجويان مسلمان و اعضاء اتحاديه به مرور طرفدارانى پيدا كرد. از سال ۵۲ تا پيروزى انقلاب اسلامى فعاليت وى در زمينه طرح مسائل سياسى- اسلامى و نيز مسائل حاد و مطروحه آن دوران بيشتر از همه جلب توجه مى كرد. وى که در كشورها و شهرهاى مختلف اروپايى و در بين مجامع مختلف اسلامى بطور فعال در سخنراني ها و سمينارها شركت مى كرد و مسائل مطروحه آن دوران: اقتصاد ، اخلاق، مسائل سياسى اجتماعى، مسائل دینی، مبارزه با سانسور، روش شناخت و... را مورد بحث و بررسى و به سئوالات و مسائل مطروحه از طرف گروه ها و اشخاص مختلف پاسخ مى داد، بيش از پيش مورد توجه دانشجويان قرار گرفت.
به مرور كه دانشجويان مسلمان به نظريه هاى آقاى بنى صدر علاقمند مى شدند، آنرا تبليغ مى كردند و چون در مجامع فرهنگى و سمينارهاى مختلف، آن نظريه ها و مطالب به طرق مختلف از جانب دانشجويان مورد بحث قرار مى گرفت، كم كم عده اى كه در آن ميان شاخص بودند و در اتحاديه صاحب نفوذ شناخته شده بودند به طرفداران بنى صدر مشهور شدند. اینجانب نظر به اینکه مطالب، طرح ها و نظرات شادروان بنی صدر را صائب تر از دیگران می دیدم و پاسخگوی سئوال ها و مسائلی که در ذهن داشتم بود، از همان سال ۱۳۵۱ به بعد با آقای بنی صدر در ارتباط مداوم قرار گرفتم و هر از گاهی که نظریه ای، مسائلی و یا سئوالی به ذهنم می رسید، از طریق نامه به وی منتقل می کردم (۴) و آن مرحوم هم طبق سنت مألوف خود در اسرع وقت به آن پاسخ می داد. و اینچنین نامه نگاری با شادروان بنی صدر شروع شد.
در آن زمان کمتر باب بود که نامه هائی که به آن مرحوم نوشته می شد، کپی از آن برداشته شود، اما پاسخ بخشی از آن نامه ها به دست خط آن مرحوم که از حوادث روزگار مصون مانده مسائل مختلفی را در برمی گیرد. از خلال پاسخ ها کاملاً روشن است که نویسنده چه مسائلی را با آن مرحوم مطرح کرده است.(۵) در پاسخ این نامه ها زمینه هسته امام یا هسته فرهنگی امام روشن می شود. در پاسخ نامه ای به اینجانب چنین آمده است:
«از اظهار نظر هائی که فرموده اید بسیار استفاده کردم. در این عریضه قصدم پاسخ به سئوال هائی که کرده اید نیست، چرا که آن یک طرح است و پس از اینکه نظرهای انتقادی رسید، طرح دیگری آماده خواهد شد برای بحث در یک جمع...شما مرقوم داشته اید اگر ما مسلمان ها کارهای مان را همآهنگ کنیم، نیروی عظیمی می شویم. و این راست است، کوشش اینجانب چه در زمینه نظری و چه در زمینه عملی اینست که دیدمان تغییر کند، خصوصاً آلت ها جای خود را به آدم های نسبی و فعال بدهند. نه اینجانب کسی نیستم که بخواهم عده ای را آلت خود کامگی های خود کنم و روزی دکاندار دکان جبهه و وقتی نشد دکان بی صاحب دیگری را وسیله کنم. کوشش اینجانب از ابتدا این بود که مبانی وحدت تحکیم یابد و گسترش. بنا بر این همواره طرفدار اصل تصمیم وسیله همه و اجرا وسیله همه بوده ام... . در این قسمت حق به تمامه با شماست. اگر کسی هست که دلش برای حزب و سازمانی می سوزد، حق ندارد شق کلمه وحدت کند و سر خود برود و علم و کتل راه بیندازد که می خواهد "احیاء" کند. باید نظرش را با دیگران در میان بگذارد. از آنها نظر بخواهد و هر طور همه تصمیم گرفتند همان را همه هم اجرا کنند. کاری که در باره جبهه داریم می کنیم.»
نامه فوق بدون تاریخ است، اما با توجه به مطالب مطروحه در آن و حافظه اینجانب، بنظر می رسد که نامه باید در تاریخ آبان و یا آذر ماه ۱۳۵۲ نوشته شده باشد.
بعد از اینکه مجاهدین خلق، بوسیله مادر خوانساری پیامی به کنگره پانزدهم کنفدراسیون در دیماه ۱۳۵۲ در فرانکفورت فرستادند، اینجانب این مطلب را با مطالب دیگر در مورد پیام مجاهد و پیدا کردن راهی برای جلوگیری از تفرقه و نیز ایجاد یک جمع همآهنگ و منسجم و کارآمد که قادر به حل مشکلات و پیشبرد کارها باشد، به آقای بنی صدر نوشتم و ایشان در پاسخ به مطالب مطروحه، نامه مورخ ۱۰بهمن۵۲ را برایم ارسال کردند
«۵- در باره کار مجاهدین و پیام فرستادن شان به کنگره کنفدراسیون. کار دو قسمت دارد. یکی مربوط به ماست یکی مربوط به مجاهدین. ما خود کیستیم؟
یک جمع پراکنده. اول باید ما یک جمع کار آمد بشویم. بعنوان جمع، فعال بشویم تا مجاهدین را حالی کنیم. متأسفانه با همه کوشش، هنوز نتوانسته ایم بر روحیه تک روی و تشخص طلبی غلبه کنیم. این پراکندگی که در ما مسلمان ها بروز کرده است، در حد یک فاجعه خرد کننده است. از نجف تا آمریکا پراکندگی است و هر کس یک سازی می زند. شما اگر بجای مجاهدین بودید چه می کردید، وقتی می دیدید یک طرف کنفدراسیون است (که مثل دهل از دور صدائی عظیم می دهد) و یک طرف، گروه بندی های پراکنده و در اختلاف؟ خود شما شاهدید که اینجانب تمامی این وضع را پیش از این پیش بینی کردم. به شما نیز نوشتم، اراده توحید هنوز برانگیخته نشده است. این اراده باید در همه بوجود بیاید، همه بخواهند که تمام مظاهر چند پارچگی از بین بروند. مثل یک تن واحد بشویم، آنوقت خواهید دید که مادر خونساری به کنگره ما خواهد آمد و مجاهد پیام خود را به ما خواهد فرستاد ... . این مطالب را که می نویسم از روی سوز دل است و بدان امید که شما هم با هر کس که می شناسید وارد عمل شوید و موانع توحید را از پیش پا بر داریم. آنوقت خواهید دید که وقتی ما به مسئولیت خود عمل کردیم، می توانیم از مجاهدین هم بخواهیم نظرات خود را تصحیح کنند ...».
در پاسخ به نامه ای دیگر در قسمتی از آن چنین آمده است:
"برادر گرامی مبارز! مرقومه شما هم اکنون مسرت وصول بخشید. در باره مطالبی که مرقوم فرموده اید ...:
۲- در باره کتاب ها، متأسفانه همین هاست عوارض کیش شخصیت و تک روی. حریف نمی شویم. از طرف کتاب ها را تحویل بگیریم. حالا هم می خواهد به ایران برود و الا حالا هم تحویل نمی داد. همان تک روی ها و دعواها موجب این فلاکت شده است و خواهد شد. اما فهرست، فهرست آلمان را دارید ... .
در باره اینکه اینجانب نباید به کارهای علمی اکتفا کنم کاملاً درست است. یعنی باید تقسیم کار باشد. متأسفانه در گذشته تک روی نگذاشت و هر چه را درست کردیم خراب شد. اینست که از چند سال پیش به این طرف بر آن شدیم که اول یک هسته توانا درست کنیم. بعد این هسته، میان خود کار جمعی را تمرین کند و بعد به ایجاد نیرو بپردازد. از این روست که می خواستم این عده که می توانند هسته یک حرکت جدید بشوند، خصوص در این موقعیت بسیار مناسب، دو سه روزی در یکجا گرد هم جمع بشوند و اساس محکمی برای همکاری های خود بگذارند.
پس به کرفلد هم خبر کنید که اینجانب یکشنبه ۹ صبح در آنجا خواهم بود. چون اصرار کرده اند شنبه شب میهمان ایشان باشم. شاد باشید. ۱۹ اردیبهشت ۵۴ "
در قسمتی از پاسخ نامه ای دیگر چنین می خوانیم:
"برادر گرامی مبارز! مرقومه شما مسرت وصول بخشید. از حسن اتفاق توفیق الهی یار بود و امروز کار نوشتن تضاد را به پایان بردم. شکر خدا را که وضعیت جمع شما خوب شده است. گمان اینجانب اینست که زمان آن رسیده است که به ایجاد آن هسته امام بپردازیم که تا وقتی ایجاد نشده است، رشد صحیح نیروهای پیشرو متعذر است. آن هسته را هم باید از طریق ساخته شدن و ساختن بوجود آورد آنهم با کسانی که استعداد دارند و استمرار در کار دارند و نیز بیماری های کیش شخصیت غیر قابل علاج ندارند. بنابراین با عده زیاد نمی شود. باید با ضابطه و روش، افراد مستعد اینکار یکدیگر را بیابند. با هم کار کنند و پس از اینکه نتیجه کار رضایت بخش بود در اختفای کامل قرار همکاری در راه خدا و برای همه عمر را بگذارند و همان روش را برای تربیت افراد جدید بکار ببرند.
ابوالحسن بنی صدر ۲۵ نوامبر ۷۶ ( پنجشنبه ۴ آذر ۱۳۵۵) "
باز در قسمتی از پاسخ به نامه ام آمده است:
« ...در باره اجتماعی که قرار بود، از قرار همه برادران نمی توانند آخر این هفته جمع بشوند. می ماند برای ۴ هفته دیگر لطفاً از حالا جا و محل و روزها را معین کنید که به همه خبر کنیم بموقع حاضر شوند.
دعوت انجمن برلین چگونه دعوتی است؟ اینجانب خیال ندارم در این دوره یکساله که آقایان آن طرح را در نشست گذرانده اند جائی بروم مگر به درخواست خود آقایان هیئت مدیره که هیچ بهانه ای نماند و مقصود از به تصویب رساندن آن طرح بر همگان معلوم شود (۶). آیا به نظر شما بهتر نیست با هیئت مدیره تماس گرفته شود و از آن ها خواسته شود که با اینجانب تماس بگیرند؟ و اگر این کار صحیح نیست آیا بهتر نیست که این جلسه را به بعد از نشست موکول کنید؟ و اگر لازم است این ملاحظات کنار گذاشته شود و آمدن اینجانب لازم است سخنرانی در جلسه علنی چه صیغه ای است و در چه باره باید سخنرانی بکنم؟
لطفاً زودتر پاسخ مرقوم فرمائید تا جواب انجمن را بنویسم. سلام خانم و اینجانب خدمت سرکار خانم معروض است.
ابوالحسن بنی صدر ۲۹ اردیبهشت ۵۶ "
مجدداً در قسمتی از پاسخ نامه ای دیگر نوشته اند:
"برادر گرامی مبارز! مرقومه شما مسرت وصول بخشید. مطلبی را که مرقوم فرموده اید عین صواب است و راهی جز این نیست. حالا دو جور می شود کار کرد: یکی اینکه هر عده با شما حاضرید روز جمعه ۲۳ همین ماه جمع بشوید بر همین اساس که نوشته اید صحبت کنیم و بتدریج که پیش می رویم، از گروه های دیگر نیز بخواهیم که با پیوستن به این گروه، سازمان را گسترش دهند. اینجانب با برادران کرفلد در کرفلد صحبت کردم، ترجیح می دهند فعلاً اگر کاری هست، اینجانب بدون اینکه دیگران بدانند، به گروه او بدهم. خود اینجانب هم فعلاً اینطور ترجیح می دهم که هسته اصلی در خود، اما و چون و چرا نداشته باشد.
جور دیگرش اینست که بعد از سمینار کلن، با کسانی که حاضرند به عمل برخیزند و به جنبش علمی سیاسی اسلامی جدی و طولانی و بدون قال و مقال برخیزند، بخواهیم جمع شوند و گفتگو کنیم. اینجانب با روش اول موافق ترم. ولو خود اینجانب و خود شما باشیم. (در باره برادر کرفلد در این باره، ابداً صحبتی با وی نفرمائید که شرط اول کار جمعی موفق، رازداری است.) البته خود مستقلاً بدون اشاره به مطلبی که نوشتم، بخواهید صحبت کنید امر دیگری است.
بنابر این، هر طور مصلحت دیدید با نامه فوری یا تلفنی اطلاع بدهید. چون باید ترتیب حرکت خود را به کلن اطلاع بدهم. اگر روز جمعه باید خدمت باشم، فوراً اطلاع بدهید که کجا بیایم؟
آزمایش سال پیش چندان موفق نبود، باید به قول شما از مصلحت اندیشان صرفنظر کرد و به استعدادها که آماده حرکت و شکفتن اند چسبید. ابوالحسن بنی صدر، ۱۵ ژانویه ۷۶ – ۲۵ دیماه ۵۴
کوشش در تشکیل و گسترش هسته:
علاوه بر فعالیت در جمع اتحادیه، سعی شد تا جائی که امکان دارد، دوستانی را که استعداد و آمادگی دارند و روش شناخت بر پایه توحید و موازنه منفی را قبول دارند، برای انجام و سازماندهی کارهای جدی تر نظری و عملی، دور هم جمع شوند، تا به خواست خداوند، منجر به تشکیل هسته ای قوی و سالم و توانا که بتواند کشور را از بحران بیرون برده و سرنوشت کشور را بدست خود ملت ایران قرار دهد، گردد. در این رابطه، بحث ها و مکاتباتی با آقای بنی صدر داشتم و هر چه بنظرم در این راستا می رسید، با ایشان مطرح می کردم.
علت اینکه در مورد ایجاد هسته قوی با آقای بنی صدر به همکاری و مشورت پرداختم این بود که فکر می کردم که هسته نیاز اساسی دارد، به:
الف- دانشمند و متفکر اسلامی که بتواند راه حل مسائل مبتلا به کشور را بر اساس بینش اسلامی، یعنی موازنه منفی و یا عدمی، ارائه دهد.
ب- آگاه به مسائل سیاسی روز باشد.
ج- با روش قرآنی با دیگران و مخالفان به بحث و گفتگو بپردازد.
د- از همه مهمتر آنکه، قادر باشد در برابر راه حل های چپ که در آن زمان تمام جوّ و فضا را پر کرده بود، ایستادگی و بدرستی و راستی و منطقی بر آنها غلبه داشته باشد.
ه- آدم سرشناس درستکار و صحیح العملی در بین تودۀ دانشجوئی باشد.
و- مبارز و فداکار و گذشته نادرستی هم نداشته باشد.
با مطالب ارائه شده بوسیله تمام کسانی که من می شناختم و آنها را مطالعه کرده و به نحوی با تفکر آنها آشنا شده و از نزدیک تماس حاصل شده بود، در بین تمام آن ها، آقای بنی صدر را بطور نسبی، دارای مشخصات فوق یافته بودم.
به نظر می رسد که از خلال پاسخ های همین چند نامه زمینه ایجاد هسته امام و یا هسته فرهنگی امام روشن می شود.
بین اینجانب و آقای بنی صدر در مورد لزوم وجود هسته امام، بحث و تبادل نظرهای مختلف انجام شد و در اين راستا بود كه سرانجام در سال ۱۳۵۵ براى اولين بار چند نفرى از اعضاء اتحاديه براى ملاقات و تبادل نظر با آقاى بنى صدر به پاريس رفتیم. اين چند نفر عبارت بودند از: على وظيفه دوست و خانم، جواد پور ابراهيم، صادق طباطبايى و نگارنده. در اين اجتماع كوچك در مورد لزوم بوجود آمدن يك هسته كارآمد و فعال بحث شد و قرار شد كه هر كسى در اطراف حوزه فعاليت خود، افراد فعال و خلاق و كسانى كه دست آوردهاى علمى در زمينه هاى مختلف دارند را شناسايى و با آنها رابطه برقرار كند و به مرور آنها را دور هم جمع كنند. اين فكر دنبال شد و در گوشه و كنار افرادى شناخته شدند. از اين چند نفر كه براى اولين بار در پاريس گرد آمدند، آقاى على وظيفه دوست و خانم از انجمن شهر بوخوم كناره گرفتند و بقول خودمان از اين قبيل امور بريدند. آقاى صادق طباطبايى هم با وجودي كه به نظريه هاى بنى صدر علاقمند بود و حتى زمانى كه در دانشگاه بوخوم مشغول گذراندن تز دكتراى خود در بیو شيمى بود، روزى به نگارنده گفت: «محمد، به سيد (يعنی آقاى بنى صدر) بگو حالا اگر خودت هم از روش شناخت بر پايه توحيد برگردى و عدول كنى، من آنرا در آزمايشگاه ثابت كرده ام و لاجرم آن را رها نخواهم كرد.» بنا به دلايلى از جمع كنار كشيد ولى در اتحاديه بعنوان يكى از طرفداران پرو پا قرص مطالب بنى صدر باقى ماند. (۷)
چند ماه بعد مجدداً از چند نفرى دعوت بعمل آمد تا دور هم جمع بشوند و با هم در مورد "هسته امام" به تبادل نظر بپردازند. قرار شد كه اين بار نيز در پاريس جمع شوند، كسانى كه بار دوم در پاريس جمع شدند، عبارت بودند از: مجيد بهبهانى، حسين رضا زادگان، ابوشريف (عباس آقا زمانى كه بعداً مدتى فرمانده سپاه بود)، عليرضا نوبرى و نگارنده. باز اين عده با آقاى بنى صدر در مورد مسائل مختلف بحث كردند و لزوم گسترش و بوجود آوردن هسته امام را از اهم مسائل شمردند. مدتى بعد در سال ۵۶ سومين اجلاس بحث در مورد گسترش و تشكيل هسته امام در شهر زاربروكن در آلمان تشکیل شد که علاوه بر افراد فوق، با شركت احمد غضنفر پور، و سودابه سديفى برگزار گرديد.
در اين جلسه هم در مورد مسائل مختلف و بويژه هسته امام بحث و تبادل نظر شد و فعاليت هاى مختلف تا آن زمان وسيله افراد مختلف به اطلاع يكديگر رسيد و قرار شد كه افراد بعد از برگشت به حوزه فعاليت هاى خود، مسائل مطروحه را با ساير دوستانى كه نتوانسته اند در جمع شركت كنند در ميان بگذارند. علاوه بر اين در آن جلسه مقدارى روى خصوصيات افراد و اينكه چه كسانى مى توانند به اين جمع ملحق شوند و نيز در مورد چند نفر ديگر كه ممكن است در اجلاس بعد به جمع بپيوندند بحث و تبادل نظر شد و قرار بر اين گذاشته شد كه هر كسى افراد واجد صلاحيت را كه مى شناسد و با او همكارى كرده است، براى گسترش جمع، ابتدا به جمع معرفى كند و بعد از تصويب جمع، آن افراد به هسته ملحق شوند.
آخرين جلسه "هسته امام" در خارج از كشور قبل از پيروزى انقلاب در سال ۵۷ در پاريس در منزل آقاى بنى صدر با حضور همان افراد ذكر شده قبل، بعلاوه آقاى محمد مبلغى و خانم تشكيل شد. تا قبل از بازگشت آقاى خمينى به ايران گروه "هسته امام" كه با هم قبلاً آشنا و چند جلسه اى تشكيل داده بودند، عبارتند از: عليرضا نوبرى، مجيدبهبهانى، حسين رضا زادگان، سودابه سديفى، احمد غضنفرپور، جواد پور ابراهيم، عباس آقا زمانى (ابوشريف) محمد مبلغى و بانو، محمد جعفرى و آقاى بنى صدر. اما چون آقاى بنى صدر و بعضى از بچه هاى هسته امام عضو اتحاديه انجمن هاى اسلامى با بچه هاى انجمن اسلامى پاريس جلسه داشتند آقايان: رضا بنى صدر و بانو، سيد جمال الدين موسوى، عبدالباقى آيت اللهى، رضا مرشدى و مصطفى انتظاريون، با وجوديكه اين تعداد افراد اخير در آن چند جلسه ذكر شده در فوق شركت نداشتند، ولى با آنها از ساليان قبل رابطه همكارى و فعاليت وجود داشت، جزو گروه هسته قلمداد شده بودند. از جلسه بحث آزاد پاريس (۸) نيز علاوه بر بعضى از آقايان ذكر شده در فوق آقاى منصور دوستكام و فائق بى ريا نيز با اينان در ارتباط و فعاليت بودند.
یکی دو ماهی قبل از پیروزی انقلاب آقایان مصطفی انتظاریون از پاریس و محمد مبلغی (اسلامی) از ایتالیا به ایران برگشته و با مجامع دانشجوئی و مبارزاتی آن دوران تماس برقرار کرده و ساختمانی را از آقای کفاش زاده در خیابان تخت طاوس خیابان کوه نور گرفته و در آنجا مرکز تحقیقاتی دایر کرده، و به جمع آوری گروه های مختلف دانشجوئی برای مطالعه و تحقیق در زمینه های مورد علاقه آنها را سازمان داده بودند و به محض ورود آقای بنی صدر به تهران، ترتیب برگزاری اولین جلسه سخنرانی وی در دانشگاه شریف داده شده بود. وی که ده روز در آنجا به ایراد سخنرانی پرداخت، سخنرانی هایش با استقبال کم نظیر تودۀ دانشجوئی و غیر دانشجوئی مواجه شد. در ایران و در این مرکز تحقیقات قرار بر گسترش جمع گذاشته شد.
در هر حال بعد از پیروزی انقلاب و جمع شدن دوستان هسته امام یا هسته فرهنگی امام با هم و بنا بر مواجه شدن با شرایط جدید قرار گذاشته شد که جمع مجدداً گسترش یابد و همه کسانی که به نحوی با یکی از افراد این جمع در رابطه بوده و واجد شرایط و ملحق شدن به جمع می داند و به ایران آمده است، او را به جمع معرفی کند تا به جمع ملحق شود.
در روز معین هر کدام از دوستان قبل، کسانی را که می شناختند و او را واجد شرایط جمع هسته می دانستند، قرار گذاشته شد که در جلسه شرکت کنند. قاعده هم این بود که هر کسی فرد تازه وارد را به جمع هسته معرفی می کند و تا حد امکان شرایط و صلاحیت او را برای پیوستن به جمع توضیح دهد. جمع تشکیل شد و هر کسی هر شخصی را واجد شرایط می دانست خودش به جمع معرفی می کرد. و رأی گیری در مورد عضویت او بعمل می آمد. رأی گیری هم به اتفاق آرا انجام می گرفت و اگر حتی یک نفر از جمع رأی منفی می داد، آن شخص حق ملحق شده به جمع را نداشت. بنا بر این هر کسی شخصی را معرفی و توضیحاتی در مورد او به جمع ارائه می داد و بعد رأی گیری بعمل می آمد. در ایران سه بار برای گسترش هسته امام و یا هسته فرهنگی امام جلسه تشکیل شد که اولی آن کمی بعد از بدو ورود به ایران اتفاق افتاد.
بار دوم زمانی بود که آقای سعید سنجابی از آمریکا به ایران باز گشته بود و آقای بنی صدر، آقایان سعید سنجابی و احمد سلامتیان را با خود به جلسه آورده بود. وقتی جلسه تشکیل شد، آقای محمد مبلغی اسلامی رو کرد به سعید سنجابی و گفت: این آقا کی باشند؟ سنجابی هم رو کرد به جمع و گفت شما کی باشید؟ (قریب به این مضمون) و سپس بگو مگو شروع شد. مرحوم بنی صدر هم خطاب به جلسه گفت: این جلسه برای این است که همدیگر را بشناسید و نه برای جر و بحث، و جر و بحث هم پایان یافت.
هنگامی که نوبت به آقای احمد سلامتیان رسید، آقای بنی صدر او را به جمع معرفی کرد. وقتی برای مرتبه اول رأی گرفته شده چند نفری به او رأی منفی دادند. آقای بنی صدر با توضیح مختصر دیگری گفت مجدداً رأی گیری شود. این بار چون بعضی ها متوجه شدند که نظر آقای بنی صدر بر عضویت آقای سلامتیان است با این وجود آقای دکتر عبدالصمد تقی زاده رأی منفی داد. این بار هم نتوانست به عضویت جمع در آید. سومین مرتبه آقای بنی صدر خطاب به آقای دکتر تقی زاده گفت: شما لطفاً از رأی منفی خود صرفنظر کنید. و دکتر تقی زاده هم دیگر سکوت کرد و از رأی منفی نسبت به آقای سلامتیان خودداری کرد و بدین طریق آقای سلامتیان (۹) هم به عضویت هسته امام و یا هسته فرهنگی امام پذیرفته شد.
بار سوم هم در اواخر سال ۵۹ باز در بانک مرکزی برای عضویت سه نفر آقایان هوشنگ کشاورز صدر (۱۰)، فریدون صراف (۱۱) و منصور فرهنگ (۱۲) اعضای هسته جمع شدند. بعد از رأی گیری فریدون صراف و منصور فرهنگ به اتفاق آرا به عضویت جمع پذیرفت شدند. اما در هنگام رأی گیری برای شادروان هوشنگ کشاورز صدر، آقای احمد سلامتیان رأی منفی داد (۱۳) و وی نتوانست به عضویت پذیرفته شود. بنابر این کلیه افرادی که رسماً چه در خارج از کشور و چه در سه نوبت ذکر شده بعد از پیروزی انقلاب در ایران به جمع پیوسته بودند عبارتند از:
آقایان: بنى صدر، عليرضا نوبرى،مجيد بهبهانى، حسين رضا زادگان، سودابه سديفى، احمد غضنفر پور، جواد پور ابراهيم، عباس آقا زمانى (ابوشريف) محمد مبلغى و بانو، محمد جعفرى، رضا بنى صدر، سيد جمال الدين موسوى، عبدالباقى آيت اللهى، رضا مرشدى و مصطفى انتظاريون، منصور دوستكام،شهيد سید حسين نواب صفوى، شهيد رشيد صدر الحفاظى، حسن پير حسينى، حسن شمسايى، علی امیر حسینی، مرتضى عبداللهى، اسفنديار رشيد زاده، سعيد سنجابى، احمد تاجيك، احمد سلامتيان، بهمن افسر، فرهاد طوسى، مجید لاریجانی، منصور فرهنگ، فریدون صراف، دکتر عبد الصمد تقی زاده، علیرضا بهزادی.
البته حق است که گفته شود، افراد خیلی بیشتری از این جمع هم بودند که با بنی صدر و این جمع همکاری می کردند و بعضی از آنها در دفاتر هماهنگی همکاری با ریاست جمهوری فعالیت می کردند و بعضی هم در ارگان های دیگر و جمع های دیگر، ولی به ظاهر و رسماً به جمع نپیوسته بودند. اما هماهنگ با جمع عمل می کردند.
اشخاص و افرادی که در تهران و بعد از پیروزی انقلاب به جمع هسته پیوسته بودند نظر به اینکه در يك رابطه ارگانيك و در يك تشكيلات منسجم، همكارى جدى مشتركی با قبلی ها نداشته و با هم آشنا نشده و در ارتباط قرار نگرفته بودند، با روحیات و طرز تفکر یکدیگر کمتر آشنا و همدیگر را نمی شناختند. هر از گاهی موجب برخورد و اختلاف نظر فی مابین خود می شد. البته گاهی هم که اختلاف شدید پیش می آمد، شادروان بنی صدر پا درمیانی و در نقش حَکَم عمل می کرد و حکمیت آن شادروان هم مورد قبول همه بود و مسئله فیصله پیدا می کرد.
هنگامی که به ایران آمدیم و بویژه در دوران ریاست جمهوری شادروان بنی صدر، اینجانب چه حضوری و چه در نامه در مورد جمع هسته نکانی را به آقای بنی صدر یادآور شده ام. بعنوان مثال دو مورد آن ذکر می شود: در نامه ای در تاریخ ۲۵ خرداد ۱۳۵۹ در مورد هسته متذکر شدم:
«... روشن کردن وضع هسته و اطرافیان خود. خوب می دانید که بدون داشتن یک جمع که بتواند عمل کند کاری از پیش نمی برید. بهتر از قرآن ما نداریم، ولی وقتی مجری نداشته باشد، آن بر سرش می آید که ۱۴ قرن است آمده است».
در تاریخ ۱۳۶۰.۰۱.۲۲ در ضمن نکاتی، نکته ای را هم در مورد هسته به آقای بنی صدر یاد آور شدم:
«...در خارج از کشور سال های قبل کوشش های فراوانی شد که هسته ای فعال و خلاق بوجود آید و ساخته شود بعد از مدت ها و یکی دو تجربه ناموفق چند نفری جمع شدند و در ارتباط با هم کارهائی می کردند چون در آن روزها بحث از ریاست و صدارت و پست و... نبود و کسی هم باور نداشت که به این سرعت انقلاب اسلامی ایران پیروز می شود، اگر نگویم تنها به خاطر عقیده دور هم جمع شدند اما بعد عقیدتی آن بسیار قوی بود. چون در آن روزها چیزی در میان نبود که به خاطر آن با شما جمع شوند و هر کسی هم به شما روی می آورد از همه طرف مورد حمله بود و همان کسانی که چند بار کوشش کردند اینجانب را از اتحادیه اخراج کنند آنهم به خاطر شما اکنون یا از جانب شما سفیر هستند و یا بخشی از دفتر شما را اداره می کنند و هنوز هم آن روش های نادرست را دارند که اگر لازم شد توضیح خواهم داد. علاوه بر این عده که در اروپا که متشکل بودند افرادی هم با شما در ارتباط بودند که از نظر بینشی با اینها کم و زیاد هائی داشتند و یا اصلاً هم را نمی شناختند و یا اگر می شناختند در حد بسیار سطحی ...».
در هر حال، اين جمع در روزنامه انقلاب اسلامى، وزارت اقتصاد و دارايى، وزارت خارجه، دفتر رياست جمهورى، بانك مركزى، سپاه و دفتر هماهنگى همكاري هاى مردم با رياست جمهوری فعاليت مىكردند. از دید من، اين جمع بيشتر به يك كلوپ دوستانه خانوادگى شبيه بود تا يك جمع سازمان يافته تشكيلاتى با اين تفاوت كه در اين كلوپ كه بطور نامنظم جلساتى تشكيل مى داد، مسائل مختلف سياسى، اقتصادى، نظامى، اجتماعى، فرهنگى و دينى و مسائل روز كشور مورد بحث قرار مى گرفت. عده اى ديگر نيز در ايران با اين گروه فعاليت مشتركى داشتند. بعضى از آنان مستقيم با آقاى بنى صدر در تماس و رابطه بودند ولى در جمع شركت داده نشده بودند، اما همگى آنان بعداً به گروه بنی صدر و یا بنی صدری مشهور شدند. اين جمع در ميان خود نه رئيس داشت و نه مرئوس، بلكه محور اصلى آقاى بنى صدربود و هر كسى رئيس و مرئوس خود بود و بيشتر به صورت يك كلوپ دوستانه درآمده بود و هر كسى در اين جمع در طول زمان و فعاليت خود بطور طبيعى اى خود و يار و دوست خود را پيدا كرده بود، و جمع در ايران هم و بویژه در دوران ریاست جمهوری بنی صدر كاناليزه شده و به دو گروه اصلى و دو روش مختلف عملی و نظری تقسیم شده بود.
نکته آخر اینکه چه کسانی که رسماً به جمع هسته پیوسته بودند و چه اشخاص دیگری که رسماً به جمع ملحق نشده بودند، اما با شادروان بنی صدر و این جمع همکاری می کردند، بعد از کودتای خرداد ۱۳۶۰ علیه اولین منتخب ملت ایران همگی آنها گروه بنی صدر و یا بنی صدری نامیده شدند. الله اعلم
محمد جعفری ۷ تیر ۱۴۰۲
mbarzavand @yahoo .com
۱- پاریس و تحول انقلاب از آزادی به استبداد، چاپ اول ، فصل ششم ص ۳۳۲-۳۲۷ و چاپ دوم در سایت ص ۳۵۷-۳۵۱.
۲- چگونگی کوشش برای دعوت بنی صدر به سمینار فرهنگی اتحادیه در کتاب ده سال با اتحادیه در آلمان ص ۴۱-۳۶ آمده است.
۳- در آن سمينار حكومت اسلامى مورد بحث و بررسى قرار گرفت كه پس از پياده و حك و اصلاح مطالب بحث شده از روى نوار، وسيله اتحاديه انجمنهاى اسلامى آن مطالب تحت نام اصول ضابطه و رابطه حكومت اسلامى در تیرماه ۱۳۵۳ انتشار يافت.
۴- آن زمان مثل امروز که همه نوع وسایل ارتباطی در اختیار باشدنبود، تلفن چون برای دانشجویان گران تمام می شد، کمتر مورد استفاده قرار می گرفت مگر در موارد ضروری و لذا بهترین وسیله رد و بدل کردن نامه بود.
۵- همه نامه هائی که در این مقاله از آن یاد شده و نیز نامه های دیگری که به جا مانده بود، کامل همۀ آنها و نیز کپی دست خط شادروان بنی صدر در کتاب ده سال با اتحادیه در آلمان آمده است به آنجا مراجعه کنید.
۶- در نشست دوازدهم اتحادیه که در مهر و یا آبان سال ۱۳۵۵، برگزار گردید، بحث کار سیاسی علنی کردن و یا نکردن در گرفت و تقریباً نمایندگان موافق و مخالف رو در روی هم قرار گرفتند. بعد از بحث های مختلف و تکرار حرف های گذشته، از مخالفین کار سیاسی علنی، پرسیده شد، منظور خود را از این مسئله روشن و واضح بگوئید! چنین پاسخ داده شد: اتحادیه نبایستی از افراد مشهور سیاسی برای سخنرانی های علنی و عمومی دعوت بعمل آورد و چون آقای بنی صدر یک شخصیت شناخته شده سیاسی است و ساواک و سازمان امنیت او را می شناسد، اگر به سخنرانی های علنی دعوت بشود، سازمان زیر زره بین ساواک قرار خواهد گرفت و بچه ها شناخته می شوند.
بعد از روشن شدن مسئله که منظور اصلی از این پیشنهاد، ممنوع ساختن آقای بنی صدراز سخنرانی است، بعد از بحث های مخالفین و موافقین از پیشنهاد، رأی گیری بعمل آمد که به نظرم ۹ به ۱۰ و یا ۱۱ به ۱۲ به نفع مخالفین سخنرانی آقای بنی صدر تمام شد.
اما اگر در بند مصوبات، آشکار نام بنی صدر می آمد، خیلی خجالت و آبروریزی برای اتحادیه در برابر توده خود و گروه های خارج از اتحادیه داشت. به این علت، در بند مصوبه، نام بنی صدر حذف شد و بطور عموم آمد: «اتحادیه نبایستی در سال جاری از افراد شناخته شده سیاسی، در مجامع خود، برای سخنرانی های علنی دعوت بعمل آورد.» برای اطلاع مشروح تر به کتاب ده سال با اتحادیه در آلمان ص ۱۷۴-۱۷۲، مراجعه شود.
۷- بعد ها برایم روشن شد که چون ایشان به عضویت نهضت آزادی خارج از کشور در آمده و یکی از اعضای بلند پایه آن گردیده همزمان صلاح ندیده که در جمع هسته بنی صدر هم باقی بماند و دیگر به جمع نیامد. اما رابطه دوستی اش را با بنی صدر حفظ کرد و همچنان در اتحادیه از مطالب بنی صدردفاع می کرد.
۸- شادروان بنی صدر در پاریس با کمک دوستان خود جلسه بحث آزادی را پایه گذاری کرده و در آن بحث های مختلف سیاسی مورد بحث و بررسی قرار می گرفت و من هم در چندین جلسه آن شرکت داشتم.
۹- توضیحی در مورد همکاری بنی صدر با آقای سلامتیان. آقاى احمد سلامتيان با شادروان بنی صدر در دو جبهه مخالف هم بودند و اگر بگویم که با هم کارد و پنیر بودند شاید اغراق نباشد. در اواخر سال ۵۵ و یا اوایل سال ۵۶، خانم مولود خانلری با آقایان بنی صدر، امیر پیش داد، حسین ملک و حسین مهدوی با هم قرار می گذارند که کمیته «حقوق بشر و پیشبرد آن در ایران» را به ریاست ژان پل سارتر راه بیندازند و در آن به فعالیت بپردازند. آقای سلامتیان هم به آن کمیته می پیوندد. شادروان بنی صدر برایم تعریف کرد: گفت من به دوستان کمیته اطلاع دادم که آقای سلامتیان در این کمیته از جانب من هم می تواند عمل کند. و از آن به بعد، آقاى سلامتیان با مرحوم بنى صدر رابطه بر قرار می کند و در چهارچوب "حقوق بشر و پيشبرد آن در ايران" همكارى می کنند. در هنگام اوج گیری انقلاب در سال ۵۷، هنگامی که آقای دکتر سنجابی به پاریس آمد، سلامتیان به استقبال او رفت و به خانۀ سلامتیان وارد شد و بعد هم که سلامتیان به ایران باز گشت، به منزل دکتر سنجابی رفت و در هنگامی که سنجابی وزیر امور خارجه بود، سلامتیان در نقش معاون وی عمل می کرد. آقای دکتر سنجابی مایل بوده که سلامتیان به عضویت شورای مرکزی جبهه ملی در آید که به علت مخالفت آقای دکتر صدیقی و دوستان ایشان منتفی می شود. وی برای عضویت در هیئت اجرائیه نامزد می شود که رأی نیاورده و پس از آن بود که آقای سلامتیان همکاری با شادروان بنی صدر را در ایران در حدود اوایل اردیبهشت و یا خرداد ماه ۱۳۵۸ شروع کرد. اما آقای سلامتیان تا زمانی که در ایران به جمع اعضای هسته امام و یا هسته فرهنگی امام پیوست تا جائی که من مطلع هستم با سایر اعضای هسته به جز با خود بنى صدر و آقاى احمد غضنفر پور رابطه همكارى و فعاليت نداشت.
۱۰- شادروان هوشنگ کشاورز صدر مشاور ریاست جمهوری در امور کشاورزی بود.
۱۱- آقای فریدون صراف معاون بنی صدر در وزارت دارایی و مشاور ریاست جمهوری در امور اقتصاد و دارائی بود.
۱٢- در زمانی که بنی صدر وزیر امور خارجه بود، آقای منصور فرهنگ نماینده ایران در سازمان ملل متحد بود و بعد از اینکه به ایران بازگشت با شادروان بنی صدر به فعالیت و همکاری پرداخت و بعد هم به جمع هسته پیوست.
۱۳- علت اینکه آقای سلامتیان به آقای هوشنگ کشاورز صدر رأی منفی داد، به احتمال بسیار قوی بر می گردد به اختلاف نظر هوشنگ کشاورز صدر با آقای احمد سلامتیان در مورد راه و روش و عملکرد آقای خنجی و مسعود حجازی در جبهه ملی دوم که آقای کشاورز با آن مخالف بود و آن عملکرد را درست نمی دانست.