در شفاف سازی تاریخ یا برگی از تاریخ/ اکبر گنجی و بمب ناپالم و ترویج دروغ، نویسنده محمد جعفری (٧)
چندین سال پبش، به کتابفروشی فرهنگ سرای لندن، رفته بودم، در قفسه کتاب ها چشمم به کتابی تحت نام «بود و نُمود خمینی» از آقای اکبر گنجی که آن را در سال ۱۳۹۰ منتشر کرده است، افتاد. کتاب را تورقی زدم. ناگهان چشمم به بمب ناپالم و آقای خمینی و بنی صدر به عنوان فرماندهی کل قوا در تاریخ ۵۸.۰۷.۰۶ افتاد. با دیدن این تیتر مات و حیران و متعجب شدم. هر چه این قسمت را نگاه و مطالعه می کردم بر تعجبم، افزوده می شد. هر کسی حق دارد مخالف و یا موافق کسی باشد، اما دروغ و اتهام زدن حتی به دشمن می تواند کار تبهکاران و تشنگان قدرت باشد. به گذشته بازگشتم که او پیشتر دکتر شریعتی را نیز با همین روش بی انصافانه مورد بحث قرار داده بود. او آنقدر در تحریف نظرات علی شریعتی افراط می کند که در جایی بی محابا او را متهم می کند که گویی او بوده است که زنان را گونی پوش کرده و جاده صاف کن نظرات فقهی مشمئز کننده فقهای بعد از انقلاب بوده است:
«شريعتی حقوق اسلامی را حلال مشکلات زنان می دانست. اين حقوق، آنچنان که فقها بازگو کرده اند، پيامدهای باور نکردنی و ناپذيرفتنی بسيار دارد. به عنوان مثال، آقای خمينی، استفاده شهوانی از شيرخوارگان را هم مجاز می داند: "همبستری با زن قبل از اينکه ۹ سالش تمام شود چه ازدواج دائم باشد، و چه متعه، جايز نيست. و اما ساير کامجويی ها، مانند لمس شهوت آميز او و در آغوش فشردنش و ران به ران او ماليدن، اشکالی ندارد. و اين قبيل کارها با دختر شیرخواره هم می توان کرد». (۱) و بعد آقای اکبر گنجی به راحتی بخش هایی از کتاب "مشروطه ایرانی" آقای دکتر ماشاء الله آجودانی را که در اثر سال ها تحقیق، نگاشته است، بدون ذکر منبع به نام خود در خارج نشر داده است. برای اطلاع از جزئیات بیشتر این رقت علمی، خوانندگان را به مقاله آقای احمد افرادی که در این زمینه تحقیق کرده است، ارجاع می دهم، مواردی از این تقلبات و به زبان شفاف تر، فقدان اخلاق تحقیق نزد ایشان را نشان داده اند. احمد افرادی می گوید: «آقای گنجی، گاه "انديشه" و عموما "فراز" های بسیاری از کتاب مشروطه ایرانی را (غالبأ، بی هیچ کم و کاست و– به ندرت- با تغییراتی ناچيز) در نوشته اش می آورد، بی آنکه به آن کتاب ارجاع بدهد و يا نامی از نويسنده اش بياورد. ببينيم چگونه ..... » (۲). و بعد هم ۱۴ مقاله درباره آقای بنی صدر تحت عنوان «والله من به بنی صدر رأی ندادم» را در سایت میهن منتشر کرد. البته نقد تاریخ و نقد از کردار و اعمال مسئولان کشور، حق هر کسی است، اما با دروغ و تزویر و قلب تاریخ کسی را کوبیدن، فقط رسم زورپرستان است. بر خود فرض دانستم پس از مطالعۀ مقالات آقای گنجی، و در پیوند با مطالبی که وی در این مقالات ابراز کرده است، دانسته ها و مشاهدات خویش، هم از دوران زندان دهۀ ۶۰، و هم در دوران خارج از کشور را بیان کنم. و آن، تحت عنوان «آقای گنجی، اگر از جنس رژیم نیستیم ...» (۳)، هم در سایت میهن و هم در سایت گویا بدین قصد که شاید تنبیهی باشد و ایشان دست از تخریب خود و دیگران بردارد، منتشر شد. اما وقتی این بار که این دروغ فاحش و بین (Bane) و ساختگی را دیدم، نظر بعضی ها که می گفتند، شاید، اصلاً آقای گنجی برای از بین بردن و تخریب دیگران به خارج آمده است، در من تقویت شد. که اگر غیر از این بود، چگونه ممکن است که شخصی نظیر آقای اکبر گنجی که خود را آدمی پژوهشگر، زیرک، توانا، آگاه، دانا، همه چیز دان، تاریخ دان معرفی می کند، و در جریان وقایع آن دوران بوده و حتی خودش در آن زمان در سپاه آموزش فرهنگی به سپاهیان می داده است، خود را به تجاهل زده و یا حقیقتاً دچار فراموشی گشته باشد و چنین دروغی را از خود بسازد؟ هرچه این مسئله را با خود مرور و رویش فکر کردم، از این همه بی اخلاقی، نادرستی، دروغگویی و بی دینی، نه تنها بر تعجبم افزوده شد، بلکه به این نتیجه رسیدم که حقا آقای اکبر گنجی تربیت شدۀ مکتب قدرت پرستی خمینی است که دروغ گفتن و زیر هر عهد و پیمانی را زدن، جایز، بلکه برای دین واجب می شمرد است و از او چنان تعلیم و تربیت یافته است، و بنابراین بر ایشان، حرَجی نیست. شما را بیش از این خسته نکنم و به اصل مطلب بپردازم. با وجودی که روشن است و در تاریخ ایران فراموش شدنی نیست که در چه تاریخی ابوالحسن بنی صدر به ریاست جمهوری انتخاب شده، و در چه تاریخی به فرماندهی کل قوا منصوب شده است، جهت یادآوری متذکر می شوم:
ابوالحسن بنی صدر و فرماندهی کل قوا:
آقای بنی صدر در ۵ بهمن ۱۳۵۸، به ریاست جمهوری انتخاب گردید و در ۱۵ بهمن ١٣۵۸، حکم ریاست جمهوریش، توسط آقای خمینی رهبر انقلاب تنفیذ گردید. ۱۵ روز پس از تنفیذ حکم ریاست جمهوری، آقای خمینی در تاریخ ۳۰ بهمن ١٣۵۸، آقای بنی صدر را به نمایندگی خود به سمت فرماندهی کل نیروهای مسلح منصوب کرد.
متن حکم به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم،
«جناب آقای بنی صدر، رئیس جمهوری ایران،
در این مرحلۀ حساس که احتیاج به تمرکز قوا، بیشتر از هر مرحله است، جنابعالی به نمایندگی اینجانب به سمت فرماندهی کل نیروهای مسلح به ترتیبی که قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تعیین کرده است، منصوب می شوید. امید است که با شایستگی که جنابعالی دارید، امور کشوری و لشکری و قوای مسلح، به نحو شایسته با موازین اسلامی جریان پیدا کند. از خداوند، توفیق همگان را در خدمت به ملّت اسلام خواستارم.
روحالله الموسی الخمینی ۳۰۱۱۱۳۵۸» (۴).
آقای اکبر گنجی در کتاب خود که آن را در سال ۱۳۹۰ بنام «بود و نُمود خمینی»، منتشر کرده است، در مورد استعمال بمب ناپالم خمینی و بنی صدر آورده است:
«روز بعد در تاریخ ۱۳۵۸.۰۶.۰۷، در جمع اهالی عجب شیر و جوانرود، طی سخنانی دربارۀ ... بازگشت و از نظر فقهای اهل سنت استفاده کرد تا بی دین بودن حزب دموکرات را به رخ بکشاند، گفت: "آنها اسم های مختلف می خواهند همه را سرکوب کنند و تحریکاتی می خواهند بکنند. برای همین است نگذارند اسلام تحقق پیدا بکند و الا حزب دموکرات به اسلام کاری ندارد تا بگوید من سنی هستم. همه فقهای اهل سنت می گویند، اطاعت اولی الامر واجب است و اینها نمی کنند. یعنی خلاف می کنند، بر خلاف رفتار می کنند. پس بدان، اینها سنی نیستند، اینها می خواهند شما را بازی بدهند، بگویند ما سنی هستیم و شیعه ها، با ما چه. اگر شیعه ها با سنی مخالف بودند، چرا قبل از اینکه اینها به این شرارت دست بزنند، شیعه ها نیامدند با شما جنگی بکنند. چه جنگی دارند؟ ما با شما برادر هستیم، جنگی نداریم با شما" [۱۷۱] صحیفه نور ۱۸ جلدی وزارت ارشاد بهمن ۶۱، ص ۴.
فضا به سرعت در حال تغییر بود. بنی صدر طی تلفنی برای نجات یک گردان ارتش از آیت الله خمینی در خواست کرد تا از بمب های ناپالم استفاده شود. آیت الله خمینی با در خواست وی موافقت کرد. متن پرسش و پاسخ به شرح زیر است:
«تلفن از آقای بنی صدر: "یک گردان (تقریباً سیصد نفر) از ارتش ایران، اکنون در یک گردنۀ کردستان در محاصره اند، و تا به حال ۶۵ نفر زخمی شده اند. دو راه وجود دارد: یا باید بمب ناپالم بزنیم– که تقریباً عواقب تبلیغاتی سوئی دارد-، و یا اینکه در محاصره باشند– و احتمال از بین رفتن همه این گردان وجود دارد-، تکلیف چیست؟... - انصاری"
آیت الله خمینی در پاسخ او نوشت: " بسمه تعالی– باید این محاصره شدگان را نجات داد؛ چه عواقبی دارد مانع ندارد" [۱۷۲]».
در واقع، ورای این داستان، معتقد است که این دیالوگ، توسط تلفنگرام ثبت شده است، نکته ای که بعداً به آن بر می گردیم.
چندین دروغ فاحش در این جعل تاریخ وجود دارد:
۱- آقای بنی صدر در آن تاریخ ذکر شده، نه رئیس جمهور بود، و نه فرمانده کل قوا– و فقط عضوی از شورای انقلاب بوده است-، تا اصلاً بتواند چنین درخواستی را از آقای خمینی بکند.
۲- تاریخی را که آقای گنجی ذکر می کند، شهریور ۱۳۵۸ است. در آن زمان دولت موقت به ریاست مرحوم مهندس بازرگان مسئولیت اداره کشور را به عهده داشت. دولت موقت در ۱۵ آبان سال ۵۸ استعفا داد و دولت شورای انقلاب زمام امور را بدست گرفت. آقای بنی صدر، در ۵ بهمن ۱۳۵۸ به ریاست جمهوری انتخاب گردید و در ۳۰ بهمن ١٣۵۸، آقای خمینی، آقای بنی صدر را به نمایندگی خود، به سمت فرماندهی کل نیروهای مسلح منصوب کرد. بنابر این ۶ ماه قبل از آن تاریخ، بنی صدر کاره ای در امر ارتش نبوده، تا از آقای خمینی درخواستی کرده باشد.
۳- موافق صحیفه نور ۱۸ جلدی وزارت ارشاد جلد هشتم، آقای خمینی خود به عنوان فرمانده کل قوا در تاریخ های ۱۳۵۸.۰۵.۲۷، ۱۳۵۸.۰۵.۲۸، و ۱۳۵۸.۰۵.۳۱، به عنوان فرماندۀ کل قوا، به نیروهای مسلح در رابطه با غائلۀ پاوه و کردستان، فرمان صادر کرده است (به ترتیب ص ۲۴۸، ۲۴۹ و ۲۶۱) و باز در ۱۳۵۸.۰۶.۰۶ در جهت «هماهنگی در قوای اتنظامی، ارتش، ژاندارمری و سپاه پاسداران»، فرمان صادر کرده است، کسانی که بر ضد حکومت مرکزی قیام کرده اند، با شدت عمل با آنها برخورد کنند و ...(۵). و بعد در همان جلد نهم، ۱۸ جلدی، در ص ۴، در ۱۳۵۸.۰۶.۰۷، همان مطلب فوق که آقا اکبر گنجی آورده است، در رابطه سخنرانی آقای خمینی «در جمع گروهی از عشایر جوانرود»، آمده است. با این تفاوت که در این جلد نهم ۱۸ جلدی، اصلاً کلمه ای و صحبتی از اهالی عجب شیر نیست و فقط آمده است: «در جمع گروهی از عشایر جوانرود». در صورتیکه آنچه آقای گنجی آورده است، «در جمع اهالی عجب شیر و جوانرود» است.
۴- این تقلب از کجا ناشی شده است. علت از آنجا ناشی شده که ما با یک حکومت از ریشه و پایه دروغگو، حیله گر، چپاول و غارتگر در همۀ زمینه ها مواجه هستیم. وقتی که آقای خمینی فرمان می دهد که حفظ حکومت، اوجب واجبات است، برای حفظ حکومت، دروغ گفتن و جاسوسی کردن، جایز، بلکه واجب است و می شود شراب خواری هم کرد، و از اینها هم مهمتر، می شود برای از بین بردن مخالفین تهمت هم به آنان زده شود، ما دیگر منتظر چه هستیم؟
با اینکه آقای خمینی در انتهای وصیت نامۀ سیاسی- الهی خود متذکر شده است: «۱- اکنون که من حاضرم، بعضی نسبت های بی واقعیت به من داده می شود و ممکن است پس از من به حجم آن افزوده شود، لهذا، عرض می کنم، آنچه به من نسبت داده شده یا می شود مورد تصدیق نیست، مگر آنکه صدای من یا خط و امضاء من باشد، با تصدیق کارشناسان، یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم».
اما آقای خمینی و حلقۀ اسرارش واقفند که در گفته ها و متون وی، نادرستی ها، پرت و پلا ها، ضعف ها و ضد و نقیض های فاحش بسیاری وجود دارند که برای خدایگان نشان دادن وی در آینده، برطرف کردن آنها، ضرور شمرده می شود. و لذا مجوز تغییر متون در نیمۀ اول شهریور ۱۳۶۷ به احمد آقا واگذار می شود.
احمد آقا برای گرفتن مجوز اصلاح متون و مطالب مختلف آقای خمینی و تغییرات لازم در آن، نامه ای در نیمه اول شهریور ۱۳۶۷، به آقای خمینی نوشت که قسمت هایی از آن به شرح زیر است:
«پدر عزیز و مراد بزرگوارم، پس از سلام:
از مسائلی که خوب است حضرتعالی برای آن فکری کنید، این است که آنچه از حضرتعالی منتشر شده است، در جراید و صدا و سیما و حتی بولتن ها، به یک صورت نیست، گاهی دیده شده در روزنامه ای و یا مجله ای به عللِ چه سیاسی و چه غیر سیاسی و یا سهواً، جمله و یا جملاتی از لابلای اعلامیه ها و یا سخنرانی ها در روزنامه ای آورده شده و در روزنامه دیگر نیامده است، کدام باید اصل قرار داد، آن متنی که این جمله را دارد، و یا متنی که فاقد آن جمله است؟ بدیهی است این تردید، در جایی است که دسترسی به صدا و خط حضرتعالی نیست و این هم بسیار است، چرا که خیلی وقت ها است که صحبت های جنابعالی را من و یا دوستان می نویسیم و بعد از تصویب شما به مطبوعات و غیره می دهیم، چه کسی باید تشخیص دهد، آن جمله از حضرتعالی است یا نه؟ روشن است که گاهی تغییر و یا حذف و یا اضافه کلمه ای، بطور کلی معنای جمله را تغییر می دهد ... .
خدا یار و نگهدارتان باد فرزند شما: احمد خمینی (نیمه اول شهریور ۱۳۶۷)» (۶).
پاسخ آقای خمینی به این نامۀ فرزندش احمد آقا خیلی روشن است:
« فرزند عزیزم احمد- حفظه الله تعالی و ایده،
از آنجا که شما را بحمدالله تعالی، در مسائل سیاسی و اجتماعی صاحب نظر می دانم و در تمامی فراز و نشیب ها در کنار من بوده ای و هستی و با صداقت و کیاست امور سیاسی و اجتماعی اینجانب را متصدی هستی، لهذا شما را برای تنظیم و تدوین کلیۀ مسائل مربوط به خود، که بسا در رسانه های گروهی اختلاف و اشتباهاتی رخ داده است، انتخاب می نمایم و از خداوند متعال که حاضر و ناظر است، توفیقات شما را خواستارم. امید است با صرف وقت و دقت نظر، این امر را به پایان برسانی. والسلام علیکم.
پنجشنبه ۱۷ شهریور ۶۷ - ۲۶ محرم الحرام ۱۴۰۹
روح الله الموسوی الخمینی» (۷).
صحیفه نور ۱۸ جلدی و ۲۴ جلدی و تغییر در متون آقای خمینی:
این پاسخ آقای خمینی روشن می کند که آقای خمینی به احمد آقا اختیار تام می دهد که هر تغییر و اصلاحی که لازم می داند، در متون وی انجام دهد. و خط بطلان بر گفتۀ وصیت نامه سیاسی- الهی خود می کشد. به یاد می آورم که وقتی دو نامۀ فوق در همان سال ۶۷، از صدا و سیما پخش شد، من به دوستان گفتم، پس احمد آقا مجوز هر نوع تغییر و کم و زیادی را در اسناد، متون و گفته های آقای خمینی، گرفته است.
توضیح اینکه: برای اولین بار در سال ۱۳۶۱، توسط وزارت، تصمیم به انتشار تمامی نامه ها، سخنرانی ها، و سایر مطالب آقای خمینی گرفته شد. و یک مجموعه ۱۸ جلدی صحیفه نور که از ابتدا تا تاریخ ۱۳۶۳.۰۲.۳۰ را در بر می گرفت، جلد اول آن با مقدمه ای از آقای سید علی خامنه ای رئیس جمهور وقت در بهمن ۶۱ منتشر شد و جلد ۱۸ آن در بهار ۱۳۶۵ انتشار پیدا کرد. این مجموعه ۱۸ جلدیِ صحیفه نور، دقیق ترین مطالب آقای خمینی است که با سایر منابع روز هم هماهنگی دارد. اما در واقع، آنها با بدست آوردن این مجوز برای تغییر، شروع به تدوین، تنظیم و نشر و انتشار صحیفه نور جدیدی گرفتند که از ابتدا تا سال ۶۸ صحیفه نور جدید ۲۴ جلدی را در بر گرفت و در این مجموعه ۲۴ جلدی هر تغییر و کم و زیاد و حذفی که لازم دیده شد، انجام گرفت و تحت عنوان صحیفه نور، تمامی مطالب آقای خمینی انتشار پیدا کرد.
نظر به اینکه همه می دانند که آقای خمینی متناسب با زمان و موقعیت چقدر پرت و پلا و ضد و نقض در گفته هایش وجود دارد، مجوز هر تغییری در متون به احمد آقا داده می شود، و کار تجدید نظر و تغییرهای لازم در متون آقای خمینی انجام می گیرد و این بار صحیفه نور ۲۴ جلدی تهیه می شود. و چون آقای خمینی خود فرمان بکار بردن بمب ناپالم را به عنوان فرمانده کل قوا داده بود، و این مطلب همان زمان سر زبان ها افتاد و به جراید خارجی هم کشیده شد، حال به دنبال پیدا کردن مقصر گشته اند و آقای بنی صدر که هیچ اطلاعی نداشته را فرمان ده این عمل جنایتکارانه در جلد نهم صحیفه ۲۴ جلدی معرفی می کنند. آنهم باز بسیار ناشیانه، همچون ضرب المثل که «دزد ناشی، به کاهدان می زند»، بنی صدری که در شهریور ۱۳۵۸، نه رئیس جمهور بوده، و نه فرمانده کل قوا، و فقط عضوی از اعضای شورای انقلاب بوده است، دستور دهنده بمب ناپالم معرفی می شود.
دفتر خمینی تا بهمن ۵۸ نمی دانست تلگرام چیست:
۵- اصلاً دفتر خمینی در آن تاریخ از تلفنگرام و این امور اطلاعی نداشت. آقای امیرذحسینی نماینده آقای بنی صدر در وزارت کشور، به آقای میرسلیم پیشنهاد کرد که برای سلامت انتخابات اولین دورۀ ریاست جمهوری، بهتر است اجازه داده شود نامزدهای ریاست جمهوری هر کدام نمایندهای پای صندوق های رأی گیری داشته باشند. آقای میرسلیم، گفت، این کار عملی نیست، به جهت اینکه از ۱۲۴ نفر، ۸۵ نامزد نفر هستند و در سطح کشور ۱۶۰۰۰ صندوق انتخاباتی وجود دارد و برای هر نامزد ریاست جمهوری ۱۶۰ نماینده لازم است. پاسخ داده شد که بیش از یکصد نفر آنها، حتی در کل کشور، یک هزار نفر طرفدار ندارند و کسی آنها را نمی شناسد که بتوانند آنها را پای صندوق های رأیگیری بفرستند. این عمل فقط برای ۵- ۴ نفر نامزدی است که احتمال رأی بیشتر را دارند.
در آن موقع مسئول دفتر آقای خمینی در قم، آقای محتشمی بود، آقای امیر حسینی در همان دفتر آقای میرسلیم به دفتر آقای خمینی تلفن کرد و به آقای محتشمی گفت، ممکن است شما پیغامی را به آقای خمینی برسانید و جواب آن را بدهید، گفت: بفرمائید، آقای امیر حسینی به ایشان گفت: به آقا بفرمایید اگر شما از هم اکنون نسبت به نامزد خاصی نظری ندارید و برای اینکه اولین انتخابات ریاست جمهوری خدشهدار نشود که در آن صورت تمام جمهوری خدشه دار می شود، اجازه بفرمایید برای سلامت انتخابات و جلوگیری از هر نوع شایعه و تقلبی، هر نامزدی مجاز باشد که نمایندگان خود را جهت نظارت بر امر رأی گیری به پای صندوق ها بفرستد. همین را به آقا بفرمائید و جواب آقا را نیز به این شماره تلفن وزارت کشور، تلفنی به من ابلاغ کنید.
پس از نیمساعتی، آقای محتشمی تلفن کرد و به آقای میرسلیم گفت گوشی را به آقای امیرحسینی بدهید. آقای امیر حسینی تلفن را برداشت، آقای محتشمی گفت: پیغام شما را به آقا رساندم و ایشان گفتند که من نظر خاصی ندارم و هر نامزدی می تواند نمایندۀ خودش را برای نظارت به پای صندوق ها بفرستد.
آقای امیرحسینی به آقای محتشمی گفت: پس لطفاً شما همین پیام را تلفن گرام به آقای میرسلیم معاون سیاسی وزیر کشور ابلاغ کنید. آقای محتشمی پاسخ داد، تلفن گرام دیگر چه صیغهای است؟ آقای امیرحسینی گفت: تلفن گرام این است که شما به آقای میرسلیم تلفن میکنید و میگوئید من محتشمی مسئول دفتر آقای خمینی هستم و در ساعت فلان و تاریخ فلان، آقای خمینی این دستور را به شما ابلاغ کردند. آقای میرسلیم هم آن را می گیرد و می نویسد که در فلان ساعت و فلان تاریخ، وسیلۀ دفتر آقای خمینی، دستور آقای خمینی در مورد نظارت و مجاز بودن حضور نمایندگان نامزدهای ریاست جمهوری بپای صندوق های انتخابات را دریافت کردم.
این میشود یک حکم رسمی و در بایگانی وزارت کشور ثبت و ضبط میشود و شما نیز متن آن را بنویسید تا در بایگانی خود داشته باشید. و بدین ترتیب برای اولین بار دفتر آقای خمینی در ماه دی ماه ۱۳۵۸، از تلفن گرام و این نوع پیام های رسمی مطلع شد (۸).
حال که بر جویندگان حقیقت روشن است که اصلاً چنین چیزی در مورد آقای بنی صدر وجود ندارد و آقای گنجی آن را جعل کرده است. البته ممکن است که آقای گنجی مدعی شود که من چیزی را جعل نکرده ام و بلکه سند آن را ارائه داده ام. اگر اصل مسئله دروغ و جعل شده است، به من مربوط نیست و من فقط نقل قول کرده ام. در این صورت آیا آقای گنجی که خودش در جریان وقایع آن دوران بوده و آن دوران را درک کرده است و افزون بر این خود را آدمی پژوهشگر زیرک، توانا، آگاه و تاریخ دان معرفی می کند، یک چنین چیز به این بدیهی با این همه اسناد که آقای بنی صدر تا ۳۰ بهمن ۵۸، هیچ نقش و سمتی در نیروهای مسلح نداشته است را را نمی داند؟ حال این سئوال مطرح است که آیا آقای گنجی و یا هر تاریخ پژوه و تحلیگر سیاسی و یا تاریخی، می تواند به صرف اینکه در جائی نقل قولی موافق ذائقه اش بود، بدون تحقیق و بدون دریافت صحت و سقم آن، آن را به عنوان تحلیل و یا حقایق تاریخ در اختیار مردم بگذارد؟ که در این صورت ما خود در گرداب دروغ درغلطیده ایم.
فعلاً به همین اندازه بسنده می کنم و خطاب به آقای گنجی و خودم می گویم: اتقوالله. هیچگاه با دوست و دشمن نباید از جادۀ انصاف و اخلاق و حقوق انسان ها، جدا شد.
حمد جعفری
۰۲ مهر ۱۴۰۲
mbarzavand @yahoo.com
نمایه و یادداشت:
١- http: //zamaaneh.com/idea/2007/08/post_140.html
؛ http: //shariatihome.blogfa.com/post-18.aspx
٢- http: //news.gooya.com/politics/archives/2008/04/069830.php
٣- http: //mohammadjafarim.com/2010/09/12/%d8%a2%d9%82%d8%a7%db%8c-%da%af%d9%86%d8%ac%db%8c%d8%8c-%d8%a7%da%af%d8%b1-%d8%a7%d8%b2-%d8%ac%d9%86%d8%b3-%d8%b1%da%98%db%8c%d9%85-%d9%86%db%8c%d8%b3%d8%aa%db%8c%d9%85/
۴- کیهان، دو شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۵۸؛ انقلاب اسلامی همین تاریخ، صحیفه نور، ج ۱۱، ۱۸ جلدی، ص ۲۷۴ و سایر جراید روز کشور.
۵- صحیفه نور ۱۸ جلدی وزارت ارشاد جلد نهم، ص ۲-۱.
۶- جهت اطلاع از آن نگاه کنید ه کتاب آیا می دانینید جرا چنین رژیمی بر پاست؟ ص چاپ دو در سایت ص ۲۰۴-۲۰۰.
http: /mohammadjafarim.com/wp-content/uploads/2019/04/Aya-Midanid-2nd-Edition.pdf
٧- همان سند.
٨- برای اطلاع کامل این جریان به کتاب «تقابل دو خط یا کودتای خرداد ۱۳۶۰، از محمد جعفری، صص ۳۶ تا ۳۹، چگونگی نظارت بر انتخابات مراجعه کنید».