باریک بین: وضعیت «نظام ولایت مطلقه» از دید پاسداران آن؟
◄ طرحها که برای حفظ نظام به اجرا گذاشته میشوند و «خطای استراتژیک»:
كميتهای وجود دارد که کارش حفظ نظام است. این کمیته براین است که در سال 88 غفلتي استراتژيك صورت گرفت كه در طول چندين سال گذشته هنوز، «رهبری» نتوانستهاست، آنرا جبران کند. به احتمال زياد، نظام هنوز باید هزينههای آن را بپردازد. کمیته تلاش میکند تا جايي که ممکن است از میزان هزینه ها بکاهد. اما هنوز این کار مقدور نشدهاست. عوارض آن قیام و فسادی که سرتاپای نظام را گرفته و توان عملش را بسیار کم کرده دارد نظام را به کام مرگ میبرد. تحليلگران و مشاوران در حال كار بر روي چگونگي توقف اين سيل خروشاني هستند كه به قول معروف كشتي انقلاب را در گرداب خود نگاه داشتهاست.
در سال 96، با توجه به مهار حسن روحاني و اصلاح طلبان توسط رهبري و حضور سپاه و بسیج و نيروهاي نظامي و امنيتي و همچنين باور اینان به حفظ نظام، او رئیس جمهور شد. اما تضادهاي شديدي ميان مسئولان رده اول نظام به وجود آمدهاست كه خطرناك ميباشد. زيرا فاصله گرفتن مردم از مسئولان و مقامات نظام به خوبي خود را نمايان ساختهاست . به گونهاي که اگر در مجامع عمومی، جرأت توهین به رهبري را ندارند، مقامات ديگر را مورد حمله و فحاشي و توهين قرار ميدهند. مردم ميان خود و مسئولان نظام فاصله ايجاد كردهاند. علاوه بر آن، نشانههايي از وقوع تغييرات و تحولات در حال و آینده، مشهود ميباشد. اما جهت و سوي آن هنوز به خوبي روشن نيست ولي شواهد بيانگر اتفاقاتي در آينده نزديك است.
گزارشها و تحليلهاي شبكههاي اجتماعي گواه بر تغيير سريعي در رويكرد مردم و به خصوص جوانان به حاكميت و تغییر در اعتقادات آنها است. به گونهاي كه كمتر جواني را ميتوان يافت كه الگوهاي ديني را سر مشق خود قرار دهد. جوانان، عموما، مسئولان نظام از هر طيف و جبههاي را عامل نابودي كشور ميدانند و مترصد فرصت مناسب براي اقدام هستند.
به نظر اعضای کمیته حفظ و نگاهبانان نظام، از سالهاي ابتداي انقلاب و بخصوص بعد از جنگ،براي اينكه حكومت «انقلابي» (در واقع ضد انقلاب) خود را همواره در «حالت انقلابي» نگاه دارند و مانع از هر انتقاد و مقابلهاي شوند برنامه گذاریهائی بعمل آمده اند که قرار است تا چند دهه، بدون اشکال، به اجرا در آیند.
◄ دستورالعملها که برای حفظ نظام اجرا میشوند:
بر اساس شناخت و بررسي چگونگي ادامه حيات نظام، بنا بر ضرورت و با توجه به حفظ «حالت انقلابی»، مسئولان و عاملان حفظ نظام، چند دستورالعمل را اجرائی کردهاند:
●اول: ايجاد دشمن و شكلدهي به دشمنان داخلي و خارجي که تراشیده میشوند، از ضروريات حفظ نظام دانسته شده و پیوسته انجام میگیرد. حفظ «حالت انقلابی» نظام و کشور، دشمن تراشی را اجتناب ناپذیر میکند. از آنجا که شرائط تغییر میکنند، دشمنها که باید تراشید نیز تغییر میکنند. این است که در هر دورهای، در داخل، شخصیتی بعنوان نماینده یک جريان و در خارج، كشوري دشمن گردانده میشد. در دو سال اول انقلاب، رویاروئی بر سر دو تمایل بود. لذا، وقتی اجرای طرح ولایت مطلقه ایجاب کرد، پس از ساختن کار حکومت بازرگان، بنیصدر، ضد ولایت فقیه و طرفدار حقوق بشر غربی و... خوانده شد و هواداران خط استقلال و آزادی، حذف شدند. از آن پس، نوبت به کسانی رسید که بیرون نظام بودند: آیةالله شريعتمداري، آیةالله صادق روحاني، آیةالله قمي، صادق قطب زاده،و... به دنبال آنها، نوبت به کشف دشمن در درون نظام رسید. آیةالله منتظري که قائم مقام رهبر بود و آیةالله آذري قمي که مدتی دادستان انقلاب بود و میگفت: ولی امر میتواند توحید را نیز تعطیل کند. و سپس، مير حسين موسوي و مهدي كروبي و سيد محمد خاتمي و هاشمي رفسنجاني و ناطق نوري و سيد هادي خامنهاي و سيد حسن خميني، دشمن نظام خوانده شدند.
●دوم، توطئه تراشی: در طول سالهاي بعد از انقلاب براي حفظ نظام و سركوب مخالفان، توطئههاي مختلف طراحی و اجرا شد. بعد از وقوع، نظام توطئه خود ساخته را توسط «سربازان گمنام امام زمان»،كشف ميكرد و آن را وسیله تسویه حسابها و تصفيهها میکرد. تاريخ انقلاب، تاریخ حلقههای زنجیر توطئهها و تصفيهها است. شخصیتها و سازمانهای سیاسی بدین ترتیب سرکوب شدند. در سالهای اخیر، توطئههای نظام بر ضد مردم دائم در اعتراض و سخنگویان این اعتراضها، فتنه و انحراف و ... دشمنان داخلی نظام نام گرفت و اطلاعات سپاه برای آنها سازمان نما نیز ساخت: شخصیتها در بالا و شاخهها و متصدیان آنها در زیر. در حال حاضر نیز، سپاه میگوید برای تهران «گشت ویژه» تشکیل میدهد زیرا خطر زلزله اجتماعی شدید است.
● سوم، در طول سال هاي گذشته حداقل تا سال 88 بنا به نياز و ضرورت، نظام بحرانهايي را ايجاد و هدايت میکرد. با اين بحران سازي ، حافظان نظام متوجه ميشدند چه كساني دشمن نظام هستند. آنها را شناسايي و دستگير و زنداني و در صورت لزوم اعدام يا ترور میکردند. و يا با بيماري به قتل ميرساندند. در واقع، بهنگام ضرورت، بحرانی را به وجود ميآوردند و در جریان آن، نيروهاي خواص را از غير خواص يا غير خوديها شناسايي و کار غیر خودیها را میساختند.
در مورد بحران سازیها لازم به یادآوری است که به قول خودشان، در دوران خاتمي، هر چند روز يك بحران ايجاد ميكردند تا که توان او را به تحلیل ببرند. در دوران احمدي نژاد براي سركوب مردم و در دوران حسن روحاني، از سال 92 به بعد، بيمحابا روشهای سه گانه بالا را به اجرا میگذارند.
کمیته حفظ نظام بیکار ننشسته است که بگذارد، با وجود اين همه دستگاهها و نيروهاي مهار کننده، هر كس بيايد و خود را كانديداي كسب مقام و منصبي در كشور بكند. زيرا برای اجرای كليه جريانات دشمن سازي و توطئه سازي و بحران سازيها، نيرو گذاشته است. با «دور انديشي»، جامعه را همواره در وضعیت بحران و نظام را در «حالت انقلابی» نگاه داشتهاست تا دو مقصود برآورده شود: جلوگیری از جنبشهای غیر قابل کنترل و وجود قدرت سرکوب جنبشهای قابل کنترل. از اینرو، سپاه و بسیج و نیروهای انتظامی و دستگاههای اطلاعاتی دائم در «حالت انقلابی» یعنی آماده برای سرکوب بسر میبرند.
گفتني است که متخصصان و مشاوران داخلي و خارجي نظام، با توجه به حالت جامعه و وضعیتی که در آن است، اقدام به طراحي بحران و اجرای آن میکنند. کمیته میگوید از جنبش سال 88 درس گرفته و دیگر اجازه نمیدهد آن ارزیابی خطا تکرار شود. اجازه نمیدهد زیرا اگر برنامه به درستي به اجرا در نيايد و با مشكل برخورد نمايد (مانند سال 88)، قطعا مسئولان و بلند پايگان نظام، آسيب ديده،احتمالا قرباني و فدا خواهند شد. ای بسا موجودیت نظام هم بخطر میافتد.
«فتنه شناسان»، در تحليلهاي خود، به این نتیجه رسیدهاند که اگرچه در «فتنه» کوی دانشگاه یا «فتنه» سال 88 دشمن نتوانست به هدف اصلی خود، یعنی براندازی جمهوری اسلامی برسد، اما واقعیت این است که تا حدودی در اهداف کوچکتر دست یافت. سبب ریزشها و انحراف اذهان مردم «از مبانی و آرمانهای انقلاب» شد. «برخی از جوانانی که میتوانستند پیش برنده اهداف انقلاب اسلامی باشند، در کوران فتنههای فرهنگی و سیاسی دچار تزلزل شده و اگر ظرفیت خود را علیه انقلاب به کار نگرفته باشند، حداقل از اعتقادشان به آرمانها و سلامت و تقدس جمهوری اسلامی کاسته شد».
◄ ممارست در سرکوب و غفلت از راهکارهای دیگر:
خبرههای نظام میگویند در موارد زیر خبره شدهاند:
●اول، تمام انتخابات را طراحي و مديريت كردن. به جز انتخابات ریاست جمهوری سال 88 كه غفلت استراتژيك صورت گرفت و مشکل بر مشکل افزود.
اثر آن جنبش و اين غفلت را قاضي بازداشت شده جنايت كهريزك (حيدري فر)، اینطور ارزیابی میکند: «غفلت استراتژیک برخی نهادهای مسئول در برآورد وضعیت پیشرو بود. عدماتخاذ تدابیر امنیتی لازم برای مدیریت بحران قبل از وقوع آن و در نهایت حمایت درونی بخش عمدهای از نخبگان سیاسی و خواص نظام به علت برخی نارضایتیها دستبهدست هم داد تا آن حادثه ایجاد شود».
او، در جايي ديگر، مينویسد: «سخنرانی تحریکآمیز، عزل دستهجمعی وزرا، اعلام مواضع دوگانه و ورودنکردن به مصالحه و بیاعتنایی به جلب رضایت مخالفان ....(از سوي احمدي نژاد از عوامل بروز حادثه بود- شايد جرات اين را نداشته باشد كه به گويد از سوي خامنه اي و نزديكان او) هم از عوامل حادثه بود».
ضعف طراحی انتخابات که غیر قابل رفع است، همین بیگانه شدن روزافزون دولت از ملت است. این بیگانگی وقتی دولت سرکوبگر و فاسد است و تک پایه، سبب متزلزل شدن روزافزون رژیم و سقوط اجتناب ناپذیرش میشود.
●دوم: اطمینان از وفاداری رؤساي جمهور، روساي مجلس، رؤساي قوه قضاييه، وزراي كليدي و اساسي، تعداد مورد نياز نمايندگان مجلس و فرماندهان نظامي و امنيتي، باید حاصل بررسي دقیق باشد و نباید هيچ قصور و خطايي در انتخاب آنها انجام گیرد. اگر هم احيانا کسی ناخالص از کار درآمد، به سرعت قابل حذف باشد. نامزدها بدین ترتیب تعیین صلاحیت شدهاند. البته، وفاداری غیر از کاردانی و پاکدستی است. ضعف بزرگ این روش اینست که متصدیان مقامات بیکفایت و فاسد میشوند. این روزها صحبت از «فساد سیستماتیکی» است که نظام را تهدید به نابودی میکند. کمیته حفظ نظام اگر هم بخواهد نمیتواند با این فساد مبارزه کند. زیرا ولایت مطلقه قدرتی است با تکیه گاه هرمی شکل. این هرم را با زور – گرچه امالفساد است – نمیتوان برپا نگاه داشت، نیاز به فساد دارد و این فساد دائم در افزایش است.
بدین ترتیب، اگر نظام ضرورت را احساس نميكرد، اجازه نميداد خاتمي يا حتی روحاني كانديدا شوند و انتخاب گردند. ریاست جمهوری خاتمی ضرورت پیدا کرد بعد از رأی دادگاه میکونوس و فراخوانده شدن سفیران کشورهای عضو اتحادیه اروپا و پیدا شدن خطر جنگ و روحانی باید انتخاب میشد زیرا بحران اتمی رژیم را تهدید به خفه شدن میکرد. وگرنه، حافظان و نگاهبانان نظام، امثال خاتمي و روحاني را ميشناختند و آگاهانه به آنها اجازه حضور در انتخابات را دادند. اطمینان داشتند که اینان به حفظ نظام مصر هستند.
كار حافظان نظام در انتخابات و انتصابات گذشته را مي توان گفت تقريبا بينقص بود به جز انتخابات سال 88 و انتخاب مجدد محمود احمدي نژاد كه به خطا بر روي او سرمايه گذاري شد. فكر ميكردند او انساني فرهيخته، منتخب امام زمان، داراي هاله نور، رييس جمهوري مكتبي و با هوش است. نميدانستند با لجاجت ودروغ گفتنهاي عيان در برابر مردم و بيحرمتي به جوانان و مخالفان، در انتخابات و بعداز آن،كار نظام را به ورطه سقوط ميكشاند. نظام با سركوب شديد مردم را كنترل كرد که اگر جنبش را در محدوده رژیم زندانی نمیکردند، سرکوب کارساز نمیشد. باوجود این، هنوز نظام نتوانستهاست از زير بار فشارهاي ناشي از آن خارج شود.
هر چند ميتوان گفت شرايط بدتر از اين را هم نظام و نيروهاي سركوبگر قادر به كنترل هستند ولو با کشتار، اما ضعف بزرگ و غیر قابل رفع اینست: تا چه وقت مردم ایران واکنش میشوند و در درون نظام واکنش نشان میدهند؟ آن روز که مردم پا را از این محدوده بیرون بگذارند، دیگر نمیتوان با سرکوب رژیم را حفظ کرد. تا آن روز، یک دوره، دوره سلب مشروعیت از رژیم است. سرکوب مردم و مهار آنها یک ما به ازائی بس خطرناک برای نظام دارد و آن از دست رفتن مشروعیت است. مشروعيت و مقبوليت نظام وقتی از دست رفت، دوباره بدست آوردنی نیست و کار را به سقوط رژیم میکشاند.
باورمندان به حاكميت استبداد ديني ميگويند: نظام در حال حاضر با وجود مشكلات فراوان، قدرت سیاسی، نظامی ،اقتصادی را در دست دارد و اگر روزی همین مردم خیابانها را اشغال کنند، نيروهاي قرارگاههاي مختلف و نيروهاي انتظامي و بسيج آماده سركوب، قطعا توانايي جمع كردن دامنه شورشها را دارند. آنچه اینان میبینند و حاضر نیستند بگویند میبینند اینست: وقتی جنبشها در بیرون محدوده رژیم روی میدهند، دیگر با سرکوب نمیتوان آنها را فرو نشاند. بخصوص که وقتی کار به اینجا میرسد، هرم غرق فساد، بیش از آن توان میبازد که فرو نریزد. بدینسان است که رژیمها توان سرکوب را از دست میدهند و سقوط میکنند.
در سال 88 مردم در ابتداي جنبش به آن صورت موسوي را خودي نمي دانستند و آن وجهه اي را كه در هنگام حصر به دست آورده بود را نداشت و اين اعمال و رفتار رهبري و احمدي نژاد و برخي مسئولان نظام بود كه با غفلت از شناخت روحيه مردم در آن سال و خطا در محاسبات، او (موسوي)، را بولد(پر رنگ)، كردند و با اشتباهات خود در ميان جوانان و مردم، محبوبش كردند وگرنه او همان موسوي «انقلابي» وفادار به نظام و در فکر بازگشت به «دوران طلائی امام» بود و خامنهای و کمیته حفظ نظام او را این موسوی کردند.
حافظان نظام، بر اين نظر شدهاند كه دیگر نباید اجازه دهند بار ديگر، هيچ فردی و گروهی از گروههای وفادار به نظام معتبر و محبوب و چهره شود و بتواند فضاي عمومي را در اختيار بگيرد. ضعف درمان ناپذیر این روش که از کودتای خرداد 60 بدینسو، بکار میرود، اینست که فرصت برای بدیل بیرون از نظام را بزرگ و بزرگتر میکند. ستون فقرات نظام را نیز بیاعتبار و از درون گرفتار پوسیدگی میکند:
در ماجرای سال 88 ، نظام و به خصوص نيروهاي نگاهدارنده نظام از جمله سپاه آسيب شديدي خوردند نه از سوي مخالفان بلكه از درون و نيروهاي خودي. به گونهاي كه در ميان خود آنها، آن زمان درزها و چالشهايي به وجود آمد. اكنون آن چالشها و درزها به شكافها و اختلافها تبديل شدهاند. تا بدانجا که اين سپاه مجبور شدهاست براي تكميل كادرهاي خود و تامين پرسنل مورد نياز، نه به شكل عادي بلكه به شكل گزينشي و معرفي نفر به نفر،اعضاي خود را از ميان مردم انتخاب كند. در حالي كه قبلا از ميان خانواده همين نيرو ، پرسنل مورد نياز جذب ميشد. ولي بعد از جنبش سال 88 و دستگيري فرزندان و اعضاي خانواده برخي از سرداران و سرهنگان سپاه و بازنشستگان آن، روش تأمين نيرو تغيير كرد.
به گونهاي كه بخطر وحشت از آينده سپاه، هاديون آن (نيروهاي ايدئولوژيك كه ملا و مكلا هستند)، به دستور فرماندهان، تصميم گرفتند تغييراتي در آموزش افراد و خانوادههاي سپاه به وجود آورند. كار را به گونهاي برنامه ريزي كنند كه پرسنل و خانوادههاي سپاه و بسيج، مرتب در اختيار هاديون همراه، قرار داشته باشند. تاکه در صورت بروز و ديده شدن اختلالي در انديشه و افكار پرسنل و خانواده هاي آنان، به سرعت آنها را به مراكز بازپروري و درمان سياسي گسيل داشته تا تحت مراقبت قرار گيرند و مداوا شوند. در صورت عدم مداوا، كاملا تحت كنترل و نظارت قراربگیرند و یا بازنشسته و در صورت لزوم، اخراج گردند.