Uncategorised
قانون مظلـوم، اصول متـروکه
«علی اکبر گرجی ازندریانی»، استاد حقوق عمومی دانشگاه شهید بهشتی است. او در دولت حسن روحانی و زمانی که الهام امینزاده، معاون حقوقی رئیسجمهور بود، «معاون پیگیری اجرای قانوناساسی معاونت حقوقی رئیسجمهوری» بود؛ پیشینهای علمی و اجرایی که بهانهای برای این گفتوگوی مفصل شد و البته این دلیل که این روزها و در شرایط اعتراضی در ایران، گروهی از چهرههای سیاسی ایران برای قانونمند کردن اعتراضات تلاش زیادی میکنند؛ اشاره مداوم نمایندگان مجلس، احزاب و چهرههای سیاسی دولتی به وضع قانون برای اعتراضات، این سوال را پیش میآورد که مگر اعتراض کردن در ایران امری غیرقانونی است. نگاهی به قانوناساسی جمهوری اسلامی نشان میدهد، ابتدای انقلاب و بر مبنای اصل آزادیخواهی و حقجویی اصلی، در قانوناساسی برای بهرسمیت شناختن حق اعتراض شهروندان ایرانی موادی در نظر گرفته شده است. با این حساب چرا مدام بر وضع قانون برای اعتراضات قانونی اصرار میشود؟ گرجی پاسخی مفصل برای این پرسش دارد.
اتفاقات اخیر ایران و رویدادهای مشابهی که در کمتر از پنج سال اخیر رخ داده این سوال را ایجاد کرده که آیا قانوناساسی ایران یک متن مُرده است یا برای شهروندان ایرانی که در سال ۱۴۰۱ در ایران زندگی میکنند هم حرفی برای گفتن دارد. برای نمونه در رویدادهای اخیر مدام مسئولان میگویند که باید برای اعتراضات «قانون» وضع کرد، جایی را برای آن در نظر گرفت و اظهاراتی از این دست. برداشت من از صحبت نمایندگان مجلس و مسئولان سیاسی دولت این است که ما در حال حاضر قانونی برای اعتراضات نداریم که حالا باید برای آن قانونگذاری کرد. این درحالیاست که در قانوناساسی جمهوری اسلامی ایران بهدرستی به مسئله حق بر اعتراض ایرانیها صحه گذاشته شده و برای آن قانون در نظر گرفته شده است. همین رویکرد به قانوناساسی در مواقع حساس و بحرانی این سوال را پدید میآورد که آیا قانوناساسی جمهوری اسلامی ایران متنی پویا و زنده است که نیازهای ایرانیهای حال حاضر را برآورده میکند یا یک متن آرشیوی است که اثر در حیات ایرانیها ندارد؟
واقعیت این است که در حال حاضر برخی اصول قانوناساسی جمهوری اسلامی ایران در عمل به اصول متروک، مغفول و به نوعی مظلوم تبدیل شده است. یعنی این قانون باتوجه به بسترهایی که به تدوین آن منتهی شده، در شرایط مناسبی قرار ندارد. این قانون در یک بستر استبدادستیزانه و انقلابی با زمینههای فکری مرتبط با آزادیخواهی، گسترش عدالت و جمهوریخواهی تدوین شده است. وقتی قانوناساسی جمهوری اسلامی ایران در چنین بستری متولد شده، طبیعتا انتظار این است که به زمینههای تولدش یا وعدههای بنیانگذارانش وفادار بماند اما با هزاران تأسف باید گفت، این قانوناساسی از هر سو مورد تجاوز، تعرض و نقض قرار گرفته است. یعنی اگر این قانوناساسی با نگاه مردمپایه از همان آغاز تفسیر میشد و براساس آن اقدام میشد، ما میتوانستیم بگوییم این قانون به آرمانهای انقلاب در عمل وفادار مانده و زمامداران، اجرای قانوناساسی را محدود به آن آرمانها انجام میدهند. اما با کمال تأسف باید گفت، در چهار دهه گذشته چنین اتفاقی نیفتاد. نهتنها این اتفاق رخ نداد که در جهتی دیگر ما هر روز شاهد نقض گسترده و سیستماتیک این متن هستیم. بهگونهای که اکنون ما بهعنوان معلمهای حقوقاساسی دیگر نمیتوانیم بگوییم، قانوناساسی ایران کاملا در حال اجرا شدن است. بهنظر میرسد بهصورت کلی خیلی از این اصول قانوناساسی کنار گذاشته شده است. این نادیده گرفتن هم عرصههای زیادی را در بر میگیرد. یعنی میبینیم از یکسو در حوزه توزیع و تنظیم قدرت و مناسبات نهادهای سیاسی و قدرت با یکدیگر، قانوناساسی نادیده گرفته میشود، هم در بخش قوانین و مقررات به آن توجهی نمیشود. همچنین بهصورت ویژه در عرصه آزادیهای فردی و حقوق فردی هم که موضوع سوال شماست، به فراموشی سپرده شده. شاید بتوان گفت مهمترین مثال برای به حاشیه فرستادن قانوناساسی در همین زمینه است. قانوناساسی به ماموریتی که برای آن طراحی شده بوده، نرسیده و مورد تعرض و تعدی قرار گرفته است. با کمال تأسف باید گفت، هیچ نهادی نبوده که بتواند وفادارانه به مبنای وضع این قانون، آن را پاسداری کند. به همین دلیل از منظر حقوقی اکنون بهنظر من نمیتوانیم بهضرسقاطع از اجرای عملی قانوناساسی در کشور سخن بگوییم. بله اکنون واحدی از قانوناساسی باقی است؛ مثلا انتخاباتی برگزار میشود و لقلقه زبان هم هست، اما به هر حال این تعهد و وفاداری به ارزشهایی که در قانوناساسی آمده، صرفا با گفتار سنجیده نمیشود. ما شاخصههایی داریم که بهراحتی ثابت میکند بسیاری از اصول قانوناساسی هم نقض موردی شده، هم به صورت سیستماتیک نقض شده است. این نقض محدود به یک یا دو حوزه نیست بلکه بیشتر حوزههایی را که قانوناساسی پوشش میدهد را در بر میگیرد. ما اکنون با قانوناساسی روبهرو هستیم که متاسفانه بنا به دلایل عدیده یا بهانههای گوناگون مورد نقض و هتکحرمت قرار گرفته است. برای همین با سخن ابتدایی شما، بنده کاملا موافقم که اکنون قانوناساسی جمهوری اسلامی به صورت کامل حیات فعال و زایندهای ندارد، یا به یک معنی آن را از دست داده است.
با این توصیف آیا میتوان این سوال را هم پرسید که قانوناساسی فعلی ظرفیت این را داشت که وضعیت بهسامانتری را برای مردم ایران رقم بزند؟
میتوانم بگوییم که تحقق چنین شرایطی، ناممکن نبود. این قانوناساسی باوجود دهها نقدی که ما در جای خودش به آن داریم و سالیان سال است که این نقدها را هم وارد کردیم، اما میتوانست پاسخگوی ایرانیهای سده جدید هم باشد. آن هم به این ترتیب که قانوناساسی براساس مبانیای که در بالا هم اشاره کردم، تفسیر و اجرا شود. یعنی این قانون براساس مبنای وفاداری عاشقانه به کرامت انسانی، حقوق و آزادیهای تکتک ایرانیها اجرا شود. تکتک ایرانیها یعنی همه کسانی که ایرانی هستند، نه فقط ایرانیهای مسلمان یا شیعیان ایرانی؛ بلکه همه ایرانیها. اگر قانوناساسی بر مبنای وفاداری و جاننثاری برای حقوق و آزادیهای تکتک ایرانیها تفسیر و اجرا میشد، طبیعتا این روزها با چنین بحرانها و ابربحرانهای رنگانگ و خانمانسوزی مواجه نبودیم. ما متاسفانه بهدلیل سوءبرداشتهایی که از قانوناساسی در دهههای اخیر داشتیم، هم زندگی را بر مردم تلخ کردیم، هم اداره امور را برای زمامداران دشوار کردیم. به دلیل برداشتهای یکجانبهای که از قانوناساسی داشتیم و اعمال کردیم، عملا باعث شدیم نه ملت در آسایش باشد، نه سیستم بتواند با آرامش مدیریت، تصمیمسازی، سیاستگذاری و برنامهریزی کند. این نگاه نادرست به قانوناساسی موجب شده ما همیشه در یک وضعیت استثنائی بهسر ببریم. با کمال تأسف باید گفت، همین نگاه موجب شده، عملا ایران همیشه در «موقعیت حساس کنونی» قرار بگیرد. این بسیار دردناک است. درحالیکه میشد همین قانوناساسی را با تفسیرهای مردمگراتر و براساس خواست مردم ایران بهگونهای اجرا کرد که کشور با شرایط خاص مواجه نشود.
گفتید بخش زیادی از نقض قانوناساسی مربوط به حوزه حقوق شهروندی است. باتوجه به سابقه همکاری شما با دولت حسن روحانی و مسئولیتی که بهعنوان «معاون پیگیری اجرای قانوناساسی معاونت حقوقی رئیسجمهوری» داشتید، بهنظرتان ابعاد این ماجرا چهمیزان است؟
حرف شما را تصحیح میکنم. باید گفت، دولت آقای روحانی در مقوله حقوقشهروندی و آزادیهای مردم، کاملا سهلانگارانه برخورد کرد. البته نقض قانوناساسی ربطی به دولت آقای روحانی ندارد و در همه دورهها وجود داشته است.
متوجه هستم. اشارهام به مسئولیت شما در دوران دولت آقای روحانی به این دلیل بود که میخواستم بدانم در آن معاونت پژوهشی، مطالعه یا بررسی خاصی در زمینه نقض حقوق شهروندی وجود داشت که قابل بیان باشد؟
بیشترین نقض قانوناساسی مربوط به حقوق و آزادیهاست. یعنی فصل سوم قانوناساسی بهصورت گسترده در حال نقض شدن است. از حق انسانها بر جان، مال، آبرو و حیثیت بگیرد تا انواع دیگر حقهایی که قانوناساسی برای شهروندان بهرسمیت شناخته که در حال نقضشدن هستند. من وارد مصادیق نمیشوم ولی شما به همین بازداشتها توجه کنید، میبینید همینگونه است. مثلا میبینیم کسی مسئولیتی در این زمینه بهعهده نمیگیرد. حتی وقتی از آنها درباره برخوردهای رخداده در خیابانها سوال میشود، میگویند این کار لباسشخصیها، کومولهها، دموکراتها، مجاهدین و... است. حرف من این است که حتی اگر کار این گروهها بوده، باز هم چیزی از بار مسئولیت سیستم کم نمیشود. چرا شما به گونهای عمل کردید که وضعیت به اینجا برسد. میشد جور دیگری عمل کنید که بعد از بیش از چهار دهه مردم مطابق اصل ۲۲ قانوناساسی از همه جهت احساس امنیت کنند. در زمینه حقوق و آزادیها کاملا سیستماتیک است. یعنی چی؟ مثلا مسائلی مانند «آزادی اشتغال»، «حق بر آموزش» یا در زمینه «آزادی اندیشه و بیان» در قانوناساسی بهرسمیت شناخته شده است. چطور این حقوق سیستماتیک نقض میشوند؟ وقتی شما قانونی را وضع میکنید که ازطریق وضع آن، بهصورت اتوماتیک آزادی شهروندان را محدود میکنید. مثلا قانون مطبوعات در جایی که خطقرمزها را بیان میکند درواقع «آزادی بیان» را بهصورت سیستماتیک محدود میکند. یا رئیس محترم پیشین قوه قضائیه، آقای رئیسی، با آئیننامهای که برای اجرای قانون استقلال کانون وکلا وضع کرد -عملا و بهصورت سیستماتیک- استقلال نهادهای وکالتی و استقلال شخص وکیل را زیر سوال برد. یعنی الان براساس این بخشنامه آقای رئیسی -که پیش از تشریففرماییشان به قوه مجریه وضع شد- اگر وکیلی که نوشتهای انتقادی داشته باشد، پروانه وکالتش باطل میشود. همچنان که در زمان مدیریت سخنگوی فعلی آقای رئیسی، عملا پرونده وکالت بنده و تعداد دیگری از وکلا باطل اعلام شد. به این دلیل که آن جوان مومن و حزباللهی که در رأس وکلای قوه قضائیه قرار داشت، تصورش این بود که نوشتههای معلم حقوقی چون من، ضدنظام یا ضدانقلاب است. اینگونه برداشت نمیکرد که همه یادداشتهای این استاد دانشگاه در چارچوب قانوناساسی جمهوری اسلامی ایران بود. یعنی ما در چارچوب اندیشههای اصلاحی و بازنگریخواهانه به انتقاد میپرداختیم. حتی هنوز هم که خیلیها فریاد عبور از نظام را سر دادهاند، من همچنان معتقدم با بازنگری، اصلاح خردمندانه و تدریجی میتوان حقوق و آزادیهای ملت را محقق کرد. مخلص کلام این است که گفتم. حالا به «نقض سیستماتیمک» اشاره کردم، امیدوارم کسی فردا روزی ادعا نکند که «استاد لیبرال، فلان و بهمان! ثابت کن که نقض سیستماتیک صورت میگیرد و ما نقض سیستماتیک ندارم». این درحالیاست که وقتی شما قانون وضع میکنید و انتقاد از قانوناساسی را جرمانگاری میکنید، به معنی نقض سیستماتیک است.
برداشت من از پاسخ شما به سوال اول این است که ما یک قانوناساسی روی کاغذ داریم و یک قانوناساسی نانوشتهای که در حال اجراست. با این مقدمه دو سوال برایم پیش آمده. یکی اینکه قانوناساسی نانوشته را چه بازیگرانی تدوین میکنند؟ دوم اینکه آیا قانوناساسی روی کاغذ ظرفیتی برای پاسخ به شهروندان فعلی دارد؟
اگر یک قانوناساسی نانوشته وجود داشته باشد -که من معتقدم وجود ندارد- این قانوناساسی برخاسته از اراده اقتدار است. برخاسته از کسانی است که تمامیت و مطلق اداره امور را در دست دارند. اما در پاسخ به سوال دوم باید بگویم، این قانوناساسی بهصورت 100درصدی چنین ظرفیتی را ندارد. بهصورت نسبی اگر شرافتمندانه و وفادارانه اجرا شود، میتواند قسمتی از حقوق و آزادیهای شهروندی را شناسایی و مورد ضمانت قرار دهد. با این حال بهنظر میرسد اگر بنا باشد قانوناساسی بهصورت کامل اجرا شود و 100درصد وفادار به حقوق ملت باشد، حتما باید بازنگری شود. به این دلیل که در بسیاری از حوزهها مثل اصل 110، انتخابات اعضای شورای نگهبان و خبرگان رهبری و... یک سری حقهای ویژه در نظر گرفته شد که در تناقض با حق انتخاب آزادانه شهروندان تلقی شد. برای همین اگر زمامداران به نصح ناصحانی چون ما در طول سالهای گذشته گوش میدادند، امیدی وجود داشت که حقوق ملت شکوفا شود ولی تجربه و کارنامه تا اینجا زیاد موفقیتآمیز نبوده است. یعنی خلاف تبلیغات رسمی باید گفت نابهسامانی، نارضایتی، ناکارآمدی و بحران موج میزند. البته مسئولان تلاش دارند وضعیت را عادی جلوه دهند. اما سوال این است، چطور است که سالیان سال است که کشور توسط نهادهایی مانند شورای هماهنگی اقتصادی سران سه قوه یا شورای فضای مجازی و... اداره میشود که جایگاهشان در قانوناساسی بهرسمیت شناخته نشده. وقتی نهادسازهای جدید صورت میگیرد و حل برخی معضلات را به این نهادها میسپارید، به این معنی است که اوضاع عادی نیست. تا زمانی که این قضایا وجود دارد و مقامات مسئول هم در خیلی زمینهها موفقیتی در حل بحرانها ندارند مسائل حل نمیشود. بحران زمانی حل میشود که زمامداران در برابر مردم کرنش بکنند. چون صاحبان قدرت، مردم هستند و منشأ قدرت آنها هستند. خیلی خلاصه و شفاف اگر بخواهم بگویم، باید اشاره کنم که تنها راه خروج از بحران، کرنش آشکار زمامداران در برابر ملت و پوزش آشکار بهخاطر نابهسامانیها و آسیبهایی است که بر مردم وارد شده. توجه کنید که ما پنج میلیون مهاجر داریم که بیشترشان هم نخبه هستند. همین عدد نشان میدهد در حمایت مردم ناکام هستیم. حمایتهایی که از جامعه میشود، حمایت خاص است. یعنی بخشی از جامعه حمایت میشوند و بخش دیگری رها میشوند. نمونه بارز این قضیه را میتوان در دعوای دو خانم در اتوبوس درونشهری دید. وقتی یک نظام در دعوای دو شهروند آشکارا و علنی جانب یک شهروند را میگیرد، موجب میشود بخشی از مردم احساس بیپناهی کنند. یا مثلا به انتخابات سال ۱۳۸۸ توجه کنید. در این سال برخی اعضای شورای نگهبان علنا از یکی از کاندیداها حمایت کردند. یعنی درواقع سیستم خودش را مکلف یا متعهد به حمایت از همه شهروندان و همه ایرانیان نمیداند که این موجب میشود فقط جمعیت محدودی مورد حمایت واقع میشوند و احساس امنیت و آرامش میکنند و در مقابل بخش دیگری از مردم احساس رهاشدگی، بیاعتنایی و آسیبدیدگی میکنند. طبیعی است در چنین وضعیتی یا جوانان ما به سمت آتئیست، عرفانهای کاذب یا خشونت حرکت کنند؛ چون به هر طریقی میخواهند خودشان را از موضع ضعف خارج کنند.
به سوال اصلی برگردیم. آیا با این قانوناساسی هم میتوان به حاکمیت مردم بازگشت؟ آیا با این قانوناساسی میتوان حقوق و آزادیهای مردم را بهصورت قابلقبول تضمین کرد؟
پاسخ من به این سوال مثبت است. به شرطی که مسئولان، اراده این کار را داشته باشند و زمینه بازنگری در قانوناساسی را فراهم کنند. قانوناساسی را بهگونهای بازنگری کنند که مردم کاملا و آزادنه حق تعیین سرنوشتشان را بهدست بیاورند و بتوانند دیگر آزادیهای خودشان را اعمال کنند. من خیلی دوستانه و برادرانه عرض میکنم که دیگر دورانی که از جمهوری نقابدار حمایت کنیم، گذشته. جمهوری نقابدار یعنی اینکه ظاهر، فرم مردمی باشد اما باطن بهگونهای آراسته شود که مردم چنین احساسی نداشته باشند. دوران این مسائل سپری شده است. الان عموم مردم متوجه بسیاری از مسائل میشوند. شما آخرین انتخابات مجلس را در نظر بگیرید. به نظر شما چند درصد مردم احساس میکنند که نمایندهای در مجلس دارند؟ گرچه در ظاهر انتخاباتی برگزار شده و مشارکتی شکل گرفته است. اگر این مسائل حل شود، قانوناساسی را به خواست ملت بچرخانید و تفسیر کنید، من مطمئنم حتی پوزه استکبار جهانی هم بهخاک مالیده میشود. من مطمئنم عموم ایرانیها روی خاکشان تعصب دارند. یعنی اگر ایرانیها در داخل مشکلی نداشته باشند و وضعیت مساعدی داشته باشند اصلا هیچگونه اجنبیگراییای در میان ایرانیها وجود نخواهد داشت. تاریخ هم همین را ثابت کرده. گرایشها نسبت به بیگانگان زمانی ایجاد میشود که مردم احساس کنند صدایشان شنیده نمیشود. احساس کنند، نقشی در جامعه ندارند و در سرنوشتشان تاثیرگذار نیستند. کدام آدم عاقلی است که ببیند در خانه همه نیازهایش تامین میشود و به سمت خارج دست دراز کند؟ هیچ آدم عاقلی این کار را نمیکند. به طریق اولی ایرانیجماعت که ملیگرا و وطندوست است، چنین نمیکند. به شرطی که پیششرطی که گفتم برای آنها تامین شود. وگرنه مثلا در طول تاریخ میبینیم که فقط گروهی مثل مجاهدین در زمان جنگ با دشمن ایران همدست شدند که همین رفتار تکلیف آنها را با مردم مشخص کرد و میبینیم که هیچ گروهی از مردم از آنها حمایت نمیکنند و جایگاه آنها برای همیشه در میان مردم مشخص شده است.
در چند اعتراضی که در سالهای اخیر برگزار شده، نمایندگان مجلس و چهرههای سیاسی دولتی و غیردولتی از تدوین قانون برای اعتراضات، تعیین مکانی برای اعتراضات و سازماندهی آن سخن میگویند. بهگونهای که چنین برداشت میشود که گویا هیچ قانونی برای اعتراض در ایران وجود ندارد. درحالیکه در همین قانوناساسی حق اعتراض شهروندان بهرسمیت شناخته شده و درباره آن سخن به میان آمده است. سوالم این است که اصل ۲۷ قانوناساسی تا چه میزان میتواند پاسخگوی نیاز شهروندان معترض ایرانی باشد؟ آیا این اصل نارساییهایی دارد که مدام از تصویب قانون سخن بهمیان میآید؟
اصل بر آزادی است. اجازه گرفتن استثناء است. این فرمول کلی را در نظر داشته باشید. هرگاه ما شک کنیم که آیا انسان از آزادی برخوردار است یا خیر، باید بدانیم که اصل بر آزاد بودن انسانهاست؛ مگر آنکه خلاف آن ثابت شود. درباره اصل ۲۷ قانوناساسی جمهوری اسلامی ایران هم اصل بر آزادی اجتماعات و راهپیماییهاست. حتی خود قانوناساسی در اصل ۲۷ به هیچ استجازه یا شرط و شروطی که حاکی از محدودسازی سیستماتیک آزادیها باشد، اشاره نکرده است. این اصل میگوید، تشکیل اجتماعات و راهپیماییها بدون حملسلاح، آزاد است. پس اصل ۲۷ تنها مانع اصلی گرد هم آمدن آزاد شهروندان را خشونتآمیز بودن این گردهماییها میداند. یعنی همه گردهماییهایی که صلحآمیز است و خشونتی در آن دیده یا تجویز نمیشود، طبق قانوناساسی آزاد است. البته قانوناساسی در اصل ۲۷ میگوید، آزادی اجتماعات نباید مخل مبانی اسلام باشد. مبانی اسلام هم یعنی اصولدین. آیا میتوان پذیرفت در جامعهای چون ایران که عموم شهروندانش مسلمان هستند، اقدامی صورت بگیرد که خلاف مبانی اسلام باشد؟ یعنی یک مسلمان کاری میکند که خلاف اصول دینش باشد؟ در جامعهای که همه عاشق اسلام باشند، کسی کاری نمیکند که علیه مبانی اسلام باشد. مثلا نقد 100درصد آزاد حکومت اسلامی زمامداران یک کشور اسلامی هرگز بهمعنای اخلال در مبانی اسلام تلقی نمیشود، برای همین نمیتواند عاملی برای محدودسازی تجمعات بدونخشونت باشد. برای همین محدودسازیها در حال حاضر برای تجمعات شهروندان لحاظ میشود و مجوزهایی که برای تظاهرات و راهپیمایی یا اعتصاب صادر میشود، غیرقانونی است. این کار خلاف بین شرع، خلاف بین اخلاق، خلاف بین قانوناساسی و خلاف بین آرمانهای انقلاب اسلامی است. شما اگر به مردم انقلابی سال ۱۳۵۸ میگفتید که قصد داریم روزی روزگاری آزادی تظاهرات، گردهمایی و اعتراضات شما را به این شروطی که اکنون وزارت کشور اعمال میکند، محدود کنیم، قطعا با شما همراهی نمیکردند و به قانوناساسی رأی نمیدادند. به همین دلیل است که ما خیلی دلسوزانه و برادرانه به مسئولین کشور میگوییم، به تقاضاهایی که برای برگزاری راهپیمایی میشود پاسخ مثبت دهند. براساس قانوناساسی برای برگزاری راهپیمایی و تظاهرات مسالمتآمیز احتیاج به هیچ مجوزی نیست. بلکه اگر نیروهای امنیتی و انتظامی ملاحظه کردند که در یک راهپیمایی ابزار خشونتورزی استفاده میشود، باید جلوی آن گرفته شود. چون خشونت از سوی هر کسی اعمال شود، مخل حقوق و آزادیهای مردم است. برای همین سیستم مکلف است با هرگونه خشونتی برخورد کند. ولی این هم بدیهی است که سیستم مجاز نیست به بهانه توانایی نداشتن در تامین امنیت، جلوی راهپیماییها را بگیرد
منبع: هم میهن